موج خبری۱(ما تا آخر ایستاده ایم)

سیاسی/فرهنگی/اجتماعی/مسائل روز

موج خبری۱(ما تا آخر ایستاده ایم)

سیاسی/فرهنگی/اجتماعی/مسائل روز

پنج دوره آشوب‌گری روشنفکران در تاریخ معاصر ایران

عطا بهرامی: در طی چهار سال گذشته بمباران تبلیغاتی گسترده ای از سوی رسانه های غربی و عوامل داخلی آنها علیه دولت احمدی نژاد انجام شد. غربی ها امیدوار بودند که بتوانند ثمره تبلیغات گسترده خود را در انتخابات اخیر چیده و پس از مدت ها عقب نشینی، یک گام به جلو بردارند؛ اما ماجرا برای آنها به یک فاجعه تبدیل شد. نه تنها احمدی نژاد از قدرت کنار نرفت بلکه با حمایت قاطع ملت برای بار دوم به ریاست جمهوری برگزیده شد.

اگرچه آمریکایی ها بارها گفته اند که فرد در هدایت سیاست خارجی ایران تاثیری ندارد اما مطمئنا آنها نیز برتری کیفی................

عطا بهرامی: در طی چهار سال گذشته بمباران تبلیغاتی گسترده ای از سوی رسانه های غربی و عوامل داخلی آنها علیه دولت احمدی نژاد انجام شد. غربی ها امیدوار بودند که بتوانند ثمره تبلیغات گسترده خود را در انتخابات اخیر چیده و پس از مدت ها عقب نشینی، یک گام به جلو بردارند؛ اما ماجرا برای آنها به یک فاجعه تبدیل شد. نه تنها احمدی نژاد از قدرت کنار نرفت بلکه با حمایت قاطع ملت برای بار دوم به ریاست جمهوری برگزیده شد.

اگرچه آمریکایی ها بارها گفته اند که فرد در هدایت سیاست خارجی ایران تاثیری ندارد اما مطمئنا آنها نیز برتری کیفی مدیریت اعمال شده به‌وسیله احمدی نژاد را پذیرفته اند. آنها در این چهار سال به خوبی شاهد بودند که وی توانست به توده های مردم در خاورمیانه اعتماد به نفس داده و پس از مدت‌ها بازی را در دست گرفته و کشور را از حالت انفعالی خارج نماید و فراتر از آن متحدان منطقه ای ایران نیز به پیروزی های بی سابقه ای در برابر بزرگ‌ترین تهدید منطقه یعنی رژیم صهیونیستی دست یابند.

بدون شک از کشورهای غربی انتظاری برای کمک به تقویت جایگاه کشور در سطح منطقه و جهان وجود ندارد و نباید انتظار داشت که به پیروزی های کشور به طور علنی اقرار کنند و دست از سیاه نمایی بردارند اما این انتظار به جا از تمام کسانی که دارای حداقل تعلقی به کشور و نظام هستند، وجود دارد.

مشارکت بی سابقه مردم در انتخابات و تایید مجدد احمدی نژاد پیروزی بزرگی برای مردم و نظام بود و البته هنوز هست، اگر چه با فعالیت های خرابکارانه ای که پس از انتخابات به‌وسیله روشنفکران وابسته صورت گرفت، از شیرینی آن کاسته شد. هدف از این نوشتار بررسی وقایع روز نیست بلکه پرداختن به این موضوع است که چرا بارها در تاریخ معاصر ایران شاهد تقابل روشنفکران در برابر مردم و منافع ملی بوده ایم.

این نخستین بار نیست که در کشور چنین حادثه ای رخ می دهد. در اوایل انقلاب نیز گروه هایی با راهپیمایی های متوالی و برگزاری میتینگ های پیاپی مانع استقرار ثبات در کشور شده و مردم را با چالشی بزرگ مواجه ساخته بودند که با رهبری مدبرانه حضرت امام مشکل حل شد همان اتفاقی که با عملکرد مقام معظم رهبری در وقایع اخیر روی داد.

تاریخ معاصر ایران نشان داده است که روشنفکران غرب‌زده در بهترین حالت درک درستی از منافع ملی نداشته و اگرچه در سخن از میهن دم می زنند اما با اعمالی که انجام می دهند به ابزاری برای بیگانه تبدیل می شوند.

چرا با وجود اینکه بزرگ‌ترین نظریه پردازان روابط بین الملل، اسرائیل را رژیمی طرفدار برهم زدن وضع موجود دانسته و آن را دشمن استراتژیک قدرت برتر منطقه یعنی جمهوری اسلامی ایران بر می شمارند و بالطبع کمک ایران به دشمنان اسرائیل مانند حزب الله و حماس را فراتر از هر بحثی در راستای منافع ملی ایران ارزیابی می کنند، جریان روشنفکری کشور در تبلیغات انتخاباتی با کمال شگفتی حقیقت را برای مردم وارونه جلوه می دهد و به نفع اسرائیل شعار می دهد؟

چرا با وجود اینکه نسخه های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول جز فاجعه برای کشورهای جهان سوم چیزی به بار نیاورده و آثار آن را در موارد متعدد و از جمله دوران تعدیل اقتصادی (دولت هاشمی) شاهد بوده ایم، این رویکرد در نظریات اقتصاددانان بزرگی مانند استیگلیتز، ویلیامسون و ... نیز وجود دارد، باز با حمله به سیاست های اقتصادی دولت که بسیار موفق‌تر از گذشته بوده است، درخواست لیبرال سازی بیشتر را مطرح می کنند؟

به چه دلیل با وجود شواهد بسیار زیاد درباره رویکرد استعماری کشورهای غربی مانند آمریکا در برخورد با جهان سوم و فجایعی که به بار آورده اند، باز شاهدیم که جریان روشنفکری کشور با خوش بینی از حمله نظامی آمریکا به خاورمیانه یاد می کند و چشم و دل به رسانه های تابلودار غربی دوخته است؟ سخنان زیدآبادی درباره صدور دمکراسی به منطقه از عراق که پس از حمله آمریکا ایراد شد و چیزی که هم اکنون شاهدیم به خوبی به بی‌راه رفتن این دیدگاه را نشان می دهد.

"سر جان ملکم" سفیر بریانیا در ایران قاجار به صراحت گفته بود که ما کسانی را در کشورهای جهان سوم تربیت می کنیم که از ما به منافع‌مان حساس تر باشند. اگر با نگاه بی طرفانه به رویدادهای کشور نگاه کنیم، به خوبی رد پای این ادعا را مشاهده می کنیم. روشنفکران ایرانی همواره علیه مردم و منافع ملی حرکت کرده اند و کارنامه سیاهی دارند.

تاریخ حضور روشنفکران در عرصه سیاسی را اول بار به دوران مشروطه باز می گردد. جنبشی که در ابتدا عدالتخواهانه بود اما به‌وسیله عوامل انگلیس منحرف شد و به سوی به هرج و مرج کشاندن کشور و خدمت به بیگانه هدایت شد. آنها علی‌رغم اینکه با خلع محمدشاه قاجار قدرت را در اختیار گرفته بودند، مانع هرگونه ثبات در کشور شده و جنگ داخلی و هرج و مرجی بی پایانی را به‌وجود آوردند. اقتصاد کشور ویران شد و تولید محصولات کشاورزی به حداقل رسید. پی آمد این اتفاقات قحطی و گرسنگی وحشتناکی بود که باعث از بین رفتن یک چهارم جمعیت کشور بر اثر گرسنگی شد. گرفتاری بزرگ این دوران آزادی عمل جماعت غربزده ای بود که کاری جز استخفاف ملت نداشتند و کارشان فخرفروشی به ملت و بی فرهنگ دانستن آنها بود.

دلیل استقبال اولیه مردم از رضاخان، رهاشدن از آشوب هایی بود که حاکمیت روشنفکران در ایران پدید آورده بود و پایانی برای آن نبود. کار به جایی کشید که دیکتاتوری مانند رضاخان برای مردم بر حاکمیت هرج و مرج اولویت پیدا کرد. این نخستین دوره حاکمیت روشنفکران در تاریخ ایران است.

دوره دوم حاکمیت آنها به دوران موسوم به ملی شدن صنعت نفت باز می گردد. این دوران دومین فرصت روشنفکران برای قرار گرفتن در مصدر قدرت است. نمایشگاهی از روزنامه ها، میتینگ ها و تجمعات خیابانی در کشور حاکم شد و بی ثباتی کشور را فرا گرفت. علی‌رغم اینکه آنها توانستند با وادار کردن شاه به عقب نشینی قدرت را در اختیار گیرند اما جو پرآشوبی را که ایجاد کرده بودند، پایانی نبود. مردم منتظر بودند حال که اداره کشور در اختیار آنهایی قرار گرفته است که مدام از پیشرفت فرنگ و عقب ماندگی ایران داد سخن می دهند و شاهان را متهم اصلی قلمداد می کنند حال که در مصدر قدرت قرار گرفته اند، برای آبادانی کشور گامی بردارند. این آرزویی بود که هرگز به واقعیت نپیوست. میتینگ ها و تجمعات خیابانی را پایانی نبود و کشور به سمت آشوب در حرکت بود. کار به جایی رسید که یک آمریکایی با چمدانی حاوی 4 میلیون دلار از عراق به ایران سفر کرد و با مشتی اوباش حکومت مصدق را سرنگون ساخت. درس این واقعه نه در کودتای فضل الله زاهدی بلکه در عدم هرگونه حمایت مردمی از مصدق در هنگام کودتا نهفته است. دولت مصدق بدلیل عدم استقرار ثبات در کشور و گرفتار شدن در دام آشوب های سیاسی روشنفکران که بار دیگر عرصه را برای فعالیت مناسب یافته بودند ناتوان بود به همین دلیل مردم از وی قطع امید کرده و به حمایت از وی کاری نکردند.

دوران دیگر ظهور جریان های روشنفکری به اوایل انقلاب باز می گردد. به برکت انقلاب اسلامی، گروه‌های سیاسی آن دوران که به‌وسیله دستگاه امنیتی پهلوی به زندان ها فرستاده شده بودند، فرصت عمل یافتند. ماجرا با دفعات گذشته هیچ تفاوتی نداشت. سلسله ای از روزنامه ها و شب‌نامه ها به همراه تجمعات و میتینگ‌ها کشور را فراگرفت. کار به جایی رسید که علی‌رغم حمله صدام، باز هم به جو ملتهبی که ساخته بودند، پایان ندادند و کار عده ای از آنها به رویارویی مسلحانه با مردم کشید. فرانسه که پدر روشنفکری در جهان و از جمله ایران محسوب می شود و احزاب سیاسی آن به داشتن اختلاف های بسیار مشهورند، در هنگام حمله خارجی متحد می شوند و در بین علمای سیاسی به این معروفند که تنها در صورت حمله نظامی بیگانه با یکدیگر متهم می شوند؛ اما نمونه ایرانی آن در صورت حمله بیگانه نیز دست از آشوب و برهم زدن ثبات کشور برنداشت.

دوره دیگر حضور روشنفکران در قدرت به دوران دوم خرداد باز می گردد. درست به مانند دفعات گذشته موجی از تجمعات و میتینگ های سیاسی را در کشور ایجاد کردند. علی‌رغم اینکه قوای مقننه و مجریه کشور را در اختیار گرفته بودند، اقدامات اساسی و زیربنایی متناسب برای آبادانی کشور انجام ندادند و کشور را در دوری از هیاهوهای بی پایان گرفتار کردند. به مانند دوره های گذشته هدف از کار سیاسی، کار سیاسی بود و هدف از تجمع و پارتی های سیاسی، پارتی سیاسی. تا زمانی که رای مردم را داشتند، مردم متمدن بودند و هنگامی که مردم به دلیل آشوبی که در کشور ایجاد کرده بودند، از آنها روی گرداندند، به پایین بودن سطح فرهنگ سیاسی متهم شدند.

انتخابات دهم ریاست جمهوری اگرچه به بازگشت مجدد روشنفکران منتهی نشد اما اشتراکات زیادی به مانند گذشته دارد. ملت بازهم به نادانی متهم شد و با وقاحتی که تاریخ از یاد نخواهد برد، بحث رای کمی و کیفی را به میان کشیدند.

نقطه اشتراکی دیگر همه این 5 دوره آشوب گری روشنفکران در مطالبات شخصی آنها از ملت نهفته است. آنها این حق را برای خود قائلند که امکانات کشور که به هفتاد میلیون ایرانی تعلق دارد، فقط به آنها اختصاص داده شود حتی اگر در گوشه کنار کشور بسیاری به دلیل نداشتن حداقل امکانات به فقر و فلاکت گرفتار باشند. هر گروهی چه داخلی و چه بیگانه قصد ضربه زدن به منافع مردم را داشته باشد روشنفکران یاوری وی خواهند بود.

تاریخ روشنفکری ایران از دوران مشروطه تاکنون نشان می دهد که حیات آنها در هرج و مرج نهفته است و هربار که به قدرت می رسند چنان خاطره تلخی از خود برجای می گذارند که دو یا سه دهه، به اندازه تغییر یک نسل، لازم است تا مردم به آنها مجددا اعتماد کرده و آنها را بپذیرند اگرچه در دوره اخیر، انتخابات دوره دهم، به تغییر لباس و فریبکاری روی آوردند. در دوره های گذشته 3 دهه طول می کشید تا خاطره هرج و مرج آنها از اذهان مردم پاک شود اما در دوره اخیر به دلیل تقابل آشکار با اعتقادات مردم و عریان شدن وابستگی آنها به کشورهای بیگانه بدلیل گسترش وسائل ارتباطی امیدی برای فراموشی وجود ندارد. همچنانکه مردم حمله بیگانه را هرگز فراموش نمی کنند خیانت عوامل آنها را نیز از یاد نخواهند برد.

این سوال اساسی باید پاسخ داده شود که چرا طبقه ای که بیشترین استفاده را از امکانات کشور در طی بیش از یک قرن اخیر داشته، همواره به وسیله ای برای تضعیف حاکمیت ملی تبدیل شده است؟ روشنفکری ایرانی نمونه ای است که حیات آن به ایجاد و تداوم هرج و مرج نهفته است و اگر فرصت یابد می تواند چندین دهه هرج و مرج را ادامه داده و تا زمانی که فرصت عمل از آن سلب نشود به هیاهو پایان نمی دهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد