موج خبری۱(ما تا آخر ایستاده ایم)

سیاسی/فرهنگی/اجتماعی/مسائل روز

موج خبری۱(ما تا آخر ایستاده ایم)

سیاسی/فرهنگی/اجتماعی/مسائل روز

بهائیت چیست؟

بسمه تعالی

بهائیت چیست؟

ادعاى ظهور امام دوازدهم

موضوع ادعاى (انا المهدى) صرفا به یاوه گوییهاى یک عده ورشکسته سیاسى محدود نمى شود و بر طبق روایات متعدد اسلامى قرار است تعداد زیادى افراد مغرض در دوران غیبت امام دوازدهم شیعیان و منجى عالم بشریت به دروغ ادعاى مهدویت کرده و هر یک عده اى را دور خود جمع کنند. اگر هم در این قسمت چیزى مینویسیم هدف اصلى آنست که من بعد هم مسلمانان گول افراد دروغگو و گروههاى مغرض را نخورند و در دسته کسانیکه در احادیث از آنها بعنوان گمراهان و در بدترین حالت مرتدین یاد شده است قرار نگیرند. حال اگر در بین حدود ده فرقه ایکه هر یک با ادعاى شخصى که خود را مهدى میدانست تشکیل شدند و البته بهاییت در همین چند فرقه هم جزو ضعیفترین ها بشمار مى رود انسانهایى باشند که واقعا بدنبال کشف حقیقتند میتوانند با خواندن این چند صفحه به کذب ادعاى سرانشان پى ببرند و ما را هم از دعاى خیر فراموش نکنند. و الا که چهار یا پنج میلیون بهایى که نمیتوانند گوشه جهنم را هم پر کند چه ارزشى دارد که انسان بخواهد وقتش را براى آنها تلف کند.                                                                     

موضوع نسب آن حضرت: در تمام احادیث و روایات شیعه و سنى، بالاتفاق ایشان را مهدى و از نسل حضرت ابا عبد الله علیه السلام میداننـد، لذا در نام، کنیه و نسب آنحضرت در تمام دنیاى اسلام توافق کامل وجود دارد. از طرف دیگر پیغمبر اسلام فرمودنـد "انى بعثت لاتمم مکارم الاخلاق" یعنى بعثت ایشان براى آن بود که بالاترین مسایل اخلاق تبیین شود و راه رسیدن به بالاترین کمال نشان داده شود، و مساله خاتمیت ایشان از همه اهل بیت و شخص پیغمبر اسلام آنقدر روایات شده است که دیگر جاى شک و شبهه باقى نمانده است. لذا اگر کسى هم در این مدت غیبت ادعایى کرده حتى الامکان سعى در اثبات نسب مستقیم با امام یازدهم داشته یا لا اقل سعى کرده خود را از آن خاندان معرفى کند که کمى تقریب ذهنى براى مردم بوجود بیاورد که نکند وى همان حضرت مهدى باشد، کمتر گروهى پیدا مى شود که رهبرهایشان حتى ادعاى نسب غیر مستقیم با آنحضرت را هم نکردنـد و گستاخى را به حدى رسانده باشند که حتى پیغمبر جدید هم معرفى کنند. همانطوریکه توضیح میدهیم وجه تشابه همه این گروهها مسخ نمودن اعضاى خود میباشد. باید از دوران کودکى روى فکر آنها با موجى از تبلیغات به طورى نفوذ نمود که دیگر توان تصمیم گیرى و قدرت تفکر مستقل را از دست بدهند، طورى که چند نفر جاهل عقب افتاده دور و بر خودشان را همه جهان بداننـد و براى کسى که بعد از مثلا 160 سال با آنهمه خرج و تبلیغ در همه دنیـا فقط چند میلیون بى کار بى مصرف را که میخواهند به جاى نماز آواز بخوانند!! دور هم جمع کرده و خود الان در آتش دوزخ منتظر پیروانش است که به او ملحق شونـد، ارزش خدایى قائلنـد و تاثیر وجودش را جهانى میداننـد، و در مقابل چشمهایشان، حزب 1 میلیارد و چند صد میلیونى مسلمانان را که جهانى را تکان داده اند جمعیتى قلیل مى خوانند. مسخ تا جایى در آنها اثر گداشته که قدرت مقایسه اعداد 45 میلیون و یک میلیارد و چهارصد میلیون را از دست داده اند و گاهى حتى تعداد خود را اکثر جهان مى خوانند، لذا قرآن آنان را کر و کور و لال معرفى مى نماید. یا مثلا در چشمانشان، چند روز خوشى و ول گشتن به سبکى که دلشان مى پسندد، و جلسات ادعیه بى عمل و بى فایده و سراسر کفر آمیزشان، که چیزى جز مسخره کردن دین خدا نیست، و خود را جهانى و متفکر دانستن و احترام ظاهرى این چند روز دنیا آنهم در میان دار و دسته اى رو به انقراض، از اهم مسایل است ولى شعله هاى آتش دوزخ که نه یک روز و یک سال بلکه همیشگى و غیر قابل تحمل است، و به یقین محض به آن دچار خواهنـد شد همانطوریکه در این دنیا به جهل و عقب ماندگى و ذلت دچار شدنـد، برایشان مساله بى اهمیتى است. لذا مسلمین دستـور دارنـد آنها را به حال خود واگذارنـد تا در این دنیا در اوج ذلت و شکى که خدا در دلشان قرار داده منتظر سر انجام دردناک خود در آخـرت باشنـد، جایى که هیچیک از کسانى که فکر میکردنـد شفاعتشان خواهنـد کرد جایگاهى براى خود هم ندارنـد و حتى قادر به فرار از عاقبت دروغهایى که به خدا و پیغمبرانش نسبت دادنـد و قومى را بدین روش به آتش دایمى خدا ملحق کردنـد نیستنـد. ما مسلمانان منتظر امام زمانى هستیم که در قرآن ما و بیش از شش هزار حدیث که شیعه و سنى روایت کرده اند و به صراحت تمام نام و مشخصات ایشان را بیان نموده اند (القائم الحجه الامام محمد ابن الحسن العسکرى، هو الذى یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا) هستیم که قرار است جهان را از ظلم نجات بدهد، و دستورات دین اسلام را در تمام جهان پیاده کند و حکومت جهانى اسلام را بپا کند و قرآن را اجرا کند و بنام جدش محمد و حسین قیام کند، نه کسى که خودش هم نتواند نجات یابد، و سفارش کند که بعد از من هم منتظر منجى نباشیـد، خودتان با ظلم نجنگیـد، فقط صبر کنیـد خود مردم دنیا متوجـه نیاز به تعالیم بالاى من بشونـد، و نه یک دین دیگر که نه با تعالیم اسلام سنخیت دارد، نه علماى اسلام آنرا قبول دارند، نه مدعى آن معجزه اى آورده، نه نام وى با نامى که بیش از شش هزار حدیث معتبر از اهل بیت به آن وعده داده بودند شباهتى دارد، نه کارهایى که در راه از بین بردن ظالمین قرار بود انجام بدهد تمام کرد یا حداقل شروع نمود، نه تعالیمش با قرآن سازگارى داشت، نه اعجازى در کلام داشت بلکه تناقضات کلماتش الى ما شا الله زیاد بود.              

 

 

قرآن و بهائیت:

 وقتى در قرآن به آیه مبارکه (و لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین) رسیدم به این معنى که تر و خشکى نیست که در قرآن نباشد مطمئن شدم که حتما راجع به گروهى که تحت عنوان بهائیت مسلمانان را فریب داده و براى خود قصر و تشکیلاتى راه انداخته اند نیز نشانه و آیاتى در قرآن وجود دارد. بالاخره به آیات زیر رسیدم:                                  

سوره مدثر آیات 29 الى 31 : لواحه للبشر. علیها تسعه عشر.                                                                   

ترجمه:‌ (لوح دهنده است به مردم. بر اوست عدد نوزده).                                                                           

این آیات بلافاصله بعد از آیات مربوط به کافر معاند با پیغمبر اسلام آمده و عاقبت وى را دوزخ و عذاب سخت بیان کرده اند. جالب استکه حسینعلى بها بواسطه اینکه نامه هایى که به مردم میداد الواح نامید لواحه یعنى لوح دهنده بوده است و از همه مهمتر اینکه عدد نوزده عدد رسمى بهاییت است. تعداد ماههاى سال؛ تعداد روزهاى ماه؛ مقدار مهریه زنان؛ مقدار جزاى نقدی؛ همگى نوزده است و نوزده مطابق لفظ بهایى است. این آیات و آیات قبل و بعدش در توصیف دوزخ آمده اند. عجب دلالتى بر آتش و اهل آتش.                                                                                                      

شاید با یافتن آیه مذکوره دوباره به این حقیقت پى ببریم که این قرآن معجزه اى جاوید است که هر لحظه و هر روز با بیان نکاتى گرانبها از جدیدترین یافته هاى پزشکى و علمى گرفته تا پیشگویى حوادث آیندگان جلوه اى از وحى الهى از آن خارج و منتشر میگردد. درباره بهائیت هم یک نکته را متذکر میشوم. قرآن بیش از شش هزار آیه دارد. بهائیها مانند کسى که چیزى براى از دست دادن نداشته باشد هر روز آیه اى از قرآن را دستخوش هجوم قرار داده و در جمعهاى خصوصى خودشان به استهزا گرفته اند که شنیده اى فلان آیه هم در قرآن در تأیید امر بهایى است. به نمونه هایى از این موارد اشاره میکنیم:                                                                                                                             

سوره هود آیه 7 : و هو الذى خلق السماوات و الارض فى سته ایام و کان عرشه على الماء لیبلوکم ایکم احسن عملا. و لئن قلت انکم لمبعوثون من بعد الموت لیقولن الذین کفرو: ان هذا الا سحر مبین                                                  

ترجمه آیه: و او خدایى است که آسمانها و زمین را در مدت 6 روز آفرید و عرش او بر آب بود تا شما را آزمایش کند که عمل کدامیک از شما بهتر است. و اگر بگویى: حتما بعد از مرگ زنده خواهید شد همانا کافران خواهند گفت: این سخن جز سحرى آشکار نیست.                                                                                                                     

تفسیر بهاییت: حسینعلى بها پس از استقرار در عکا از طرف مریدان باغى عایدش شد که خود آنرا باغ فردوس نامیده بود و در آنجا نهرى روان بود. فرمان داد تختى چوبین بر روى نهر زدند و مریدان آنرا مفروش گرداندند. وى هر هفته یکى دو روز در آن باغ رفته ناهار بر سر تخت میخورد و حوله بر سر کشیده خواب قیلوله مینمود. روزى دو برادر و چهار پسر خود را صدا زده آنان را فرمان داد تا اهل بها را خبر دهند که راز این آیه که گفته (و کان عرشه على الماء) امروز بر ملا شد که مقصود این خدا و این نهر آب و این تخت است.                                                                     

سوره اعراف آیه 160 : و قطعناهم اثنتى عشره اسباطا امما و اوحینا الى موسى اذ استسقاه قومه ان اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتى عشره عینا قد علم کل اناس مشربهم و ظللنا علیهم الغمام و انزلنا علیهم المن و السلوى .کلو من طیبات ما رزقناکم و ما ظلمونا و لکن کانو انفسهم یظلمون.                                                                    

ترجمه: قوم موسى را به دوازده گروه منشعب کردیم که هر گروه طایفه اى باشند و چون امت موسى از او آب خواستند به موسى وحى کردیم عصاى خود را به زمین بزن. آنگاه دوازده چشمه آب از آن سنگ جارى شد و هر قبیله اى چشمه آب خود را شناخت. و ما بوسیله ابر بر سر آنها سایه انداختیم و نیز براى آنها ترنجبین و مرغ فرستادیم. گفتیم از روزیهاى پاکیزه اى که به شما داده ایم تناول کنید. و آنها بر ما ستم نکردند بلکه بر خودشان ستم کردند.                    

تفسیر بهاییت: (در یکى از احادیث جعلى این مضمون نوشته شده که مراد از موسى در این آیه حضرت محمد و مراد از عصا حضرت على است و مراد از دوازده چشمه هم دوازده امامند . این حدیث هم به دلیل اینکه آیه از محکمات است و موردش مشخص و نامها هم آمده است قابل قبول نیست و معارض با قرآن است و معلوم است کسانیکه بعدا خواسته اند بگویند معجزه حضرت موسى اژدها کردن عصا نبوده بلکه اینها تمثیل است و منظور عصاى امر است! و بدین ترتیب خود را از زیر بار معجزه آوردن معاف کنند این احادیث را هم پیدا کرده و استناد میکنند. در هر صورت این حدیث اگر معارض با نص صریح قرآن هم نبود بدلیل ضعف سند روایت از درجه اعتبار ساقط بود؛ و جالب اینکه استفاده ایکه در اینمورد از این حدیث شده به فرض اینکه این حدیث واقعیت هم داشت کاملا بى منطق است.) جناب تئوریسن بهاییت در تفسیر این آیه و با استناد به این حدیث گفته بود: چون حضرت امیر عصا و دوازده چشمه دوازده امام هستند پس نتیجه عدد سیزده به دست مى آید پس باب امام سیزدهم است. جالب آنکه باب خودش خود را همان مهدى و امام دوازدهم میدانست! از طرف دیگر در این سوره در پایان داستان موسى علیه السلام تأکید کرده که این داستان همان داستانى است که درباره زندگانى پیغمبران و اقوام مختلف در جاهاى مختلف قرآن ذکر شده است.                                                                    

 

سوره اسرى آیه 78 : اقم الصلوه لدلوک ااشمس الى غسق اللیل.                                                                 

ترجمه: نماز را بر پا دار از زوال آفتاب تا تاریکى کامل شب (اشاره به وقت نمازهاى پنجگانه)                              

تفسیر بهاییت: (کتاب بحر العرفان) غسق اللیل یعنى سال 1260 و معنى آیه این است که تا سال 1260 نماز بخوان و بعد از آن خود را آزاد بگذار.                                                                                                                

سوره انبیا آیه 29 : و من یقل منهم انى اله من دونه فذلک نجزیه جهنم. کذلک نجزى الظالمین                                 

ترجمه: و هر کس از آنها بگوید: منم خدایى غیر از او پس چنین کسى را دوزخ پاداش میدهیم و چنین مزد میدهیم ستمکاران را.                                                                                                                             

بهاییت: حسینعلى بها در پاسخ به این آیه محکم چندین بار گفتند: اننى انا الله .لا اله الا انا. من در مناظره ایکه با یکى از مبلغین کردم که البته فکر نمیکرد من ادعاهاى مکرر میرزا علیمحمد و میرزا حسینعلى را درباره خداییتش دیده باشم این ادعاى باب را با ادعاى امام زمانیش و ادعاى بندگیش و ادعاهاى دیگرش در کنار هم گذاشتم و گفتم اینها نشانه عدم صداقت یک نفر است. بالاخره تکلیفش چه میشود. ایشان کیست؟                                                                   

یک لحظه خودتان را جاى چنین مبلغى بگذارید و فکرش را بکنید که اینجا چه عکس العملى نشان خواهید داد؟ چند حالت ممکن است: یا انسانى منطقى و بدنبال حقیقتید که نتیجه اش مشخص است. یا به صدق ادعاهاى طرف مقابل شک مى کنید و از وى مى خواهید حرف هایى را که زده است با کتب اصلى باب و بها اثبات نماید که طرف هم ملزم مى شود از روى متون اصلى حرفش را به شما ثابت نماید. ممکن هم هست که براى شما شبهه تحریف کتب پیش بیاید که به راحتى و با کمى تلاش میتوانید کتب اصلى را از مشوولانى که به آنها اعتماد کامل دارید تقاضا کنید و به دست آورید.            

حالت غیر ممکن، در مورد مناظره من واقع شد و آه تأسفبار منرا براى آینده نه چندان دور فرد مخاطبم در بر داشت. غرور ناشى از جهل و نادانى و ناسپاسى و کفران نعمت در جثه اى ضعیف ولى با بارى گران و روح پاک که امانتى الهى است در جسمى آلوده به خیانتکارى و شرک!! جوابیه اش این بود: (جناب باب چهار مقام مختلف داشتند. یکبار در مقام بندگى بودند و آن صحبت را کردند؛ بار دیگر مقام امامى بار دیگر مقام خدایى و ... .)                                          

 

سوره حج ایه 41 : الذین ان مکناهم فى الارض اقامو الصلوه و آتو الزکوه و امرو بالمعروف و نهو عن المنکر و لله عاقبه الامور.                                                                                                                              

ترجمه: همانهایى که اگر به آنها در روى زمین قدرت بدهیم نماز به پا میدارند و زکات میدهند و دیگران را به کارهاى خوب سفارش میکنند و از کارهاى زشت باز میدارند و سر انجام کارها براى خداست.                                          

حضرت باقر علیه السلام: (نقل از تفسیر قمى) این آیه در شأن آل محمد نازل شده و در آخر الزمان روح این آیه ظهور میکند در مهدى این امت علیه الصلوه و السلام که چون قائم آل محمد قیام نماید در مشرق و مغرب عالم تصرف و تملک نماید و همه را به دین اسلام در آورد و بدعتها را زایل سازد و اصحاب بدعت را نابود نماید.                                 

سوره قصص آیه 30 : و ان الق عصاک فلما رآها تهتز کانها جان ولى مدبرا و لم یعقب یا موسى اقبل و لا تخف انک من الامنین.                                                                                                                                     

ترجمه: خداوند به موسى گفت: اینک عصاى خود را بیانداز تا قدرت ما را تماشا کنی. پس چون آنرا انداخت دید که میجنبد چنانکه گویا جان دارد یا صاحب روح است. پشت کرد براى فرار و دنبال عصا را نگرفت. خطاب آمد: اى موسى رو کن و مترس که تو در امانی.                                                                                                                  

بهاییت: (کتاب ایقان) معجزات این سوره و سوره هاى دیگر که درباره حضرت موسى آمده منظور از عصا عصاى امر خداست و دست وى که بیضا بود (و نور آن خیره کننده) منظور نور معرفت است یعنى عصا اژدها نشد و ید بیضاى موسى کنایه است.                                                                                                                       

توضیح: معلوم است که باید زیراب همه معجزات پیغمبران قبلى را بزنید. چون قرار نیست خودتان هم معجزه کنید! اصلا نباید اجازه میدادید اینهمه پیغمبران بیایند و معجزه بیاورند. باید چند هزار سالى زودتر این آئین جالب را تشریع میفرمودید.                                                                                                                                 

سوره روه آیه 30: … و لا تکونو من المشرکین .من الذین فرقو دینهم و کانو شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون.            

ترجمه: و نباش از مشرکین. آنها کسانى هستند که دین خود را پراکنده ساختند و گروه گروه شدند و هر گروه به آنچه نزد خودشان است از عقاید باطله شاد هستند.                                                                                             

رسول خدا (ص) : مراد از الذین فرقو دینهم اهل بدعت و ضلالتند از امت من که بعد از من بیایند و هر گناهى را توبه است مگر بدعت و ضلالت را که توبه براى آن نیست.                                                                              

سوره سجده آیه 5 : یدبر الامر من السماء الى الارض ثم یعرج الیه فى یوم کان مقداره الف سنه مما تعدون.                

ترجمه: اوست که امر عالم را از آسمان تا زمین تدبیر میکند. سپس در روزى که مقدارش هزار سال است بسوى او باز میگردد.                                                                                                                                   

بهاییت: (کتاب فرائد نوشته ابوالفضل گلپایگانى) : منظور از امر امر اسلام است که از آسمان بر زمین آمد و بعد از هزار سال بسوى آسمان میرود و نسخ میشود.                                                                                             

پاسخ: الف سنة در آیه فقط مثال براى تقریب ذهن است و مثلا در آیه اى دیگر مدت یک روز را بجاى الف سنه خمسین الف سنه آورده شده (تعرج الملائکه و الروح الیه فى یوم کان مقداره خمسین الف سنه مما تعدون) یعنى فرشتگان و روح در روزى که بحساب شما پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى آورند. حال اگر منظور از این عددها چیزى جز تقریب ذهنى بود پس یک نفر دیگر هم بعد از پنجاه هزار سال میتواند بیاید و بگوید روح اسلام امروز به آسمان رفت و نسخ شد و از حالا به بعد من پیغمبر و خدا و .... هستم! یعنى اگر ترجمه تعرج را در آن آیه نسخ بدانیم اینجا هم همان کلمه را داریم و جالب است که در هیچ جاى عربى این کلمه معناى نسخ نمیدهد. از طرفى امر هم هیچوقت اسلام نبوده است مخصوصا در این آیه که مشخص است تدبیر کردن براى دین نمى آید و براى کل امور عالم آمده است و در ضمن الف و لام در الامر مبین این است که کل امور مورد نظر است نه قسمتى از امور. ضمنا اگر هم بگوییم معناى این آیات متشابهات است پس باید تفسیر آنرا از امامان بخوانیم که قرآن ناطقند و الا من هم میتوانم خودم را با تفسیرى که خودم از قرآن مینویسم ثابت کنم. اول باید برادرى را ثابت کرد و بعد ادعاى ارثیه نمود. راستى گیریم که اسلام تمام شود و همه مسلمانها هم یا بمیرند یا قبول کنند اسلام تمام شد و نسخ شد؛ حالا کجاى این آیه دلالت بر ظهور باب و بها دارد؟!! اگر روزى هم این بلا مى آمد مگر انسانهاى پاک و دانشمند و باسواد کم هستند که برویم اینها را پیغمبر کنیم! ابوالفضل گلپایگانى در مقدمه فرائد مینویسد: انبیا خبر داده اند که دنیا به سبب دو ظهور اعظم کسوت جدید بپوشد و آلات حرب به ادوات کسب مبدل شود و سپس نتیجه میگیرد که این دو ظهور ظهور باب و بها است. ایشان اولا نمیگوید این خبر را از کجا پیدا کرده است. بعد هم ببینید آیا به سبب این دو ظهور تا امروز که نزدیک دویست سال از آن میگذرد دنیا کسوت جدید پوشیده و آلات حرب به ادوات کسب مبدل شده و گرگ و میش از یک مشرب مشروب گردیده اند؟ ایشان این ادعا را کرده در حالیکه پس از این دو ظهور دو جنگ جهانى یا میلیونها کشته از یک طرف و رقابتهاى تسلیحاتى و دهها جنگ جهانى دیگر از طرف دیگرى خانمان دنیا را بر باد داده است. چطور میگویید این اتفاق افتاده و آلات حرب به ادوات کسب مبدل شده؟                                                                                                                                        

سوره احزاب آیه 40 : ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شیء علیما.        

ترجمه: محمد پدر احدى از مردان شما نبوده و لکن فرستاده خدا و ختم پیغمبران است؛ و خداوند به همه چیز داناست.    

حضرت محمد (ص): (نقل از تفسیر راضى) محمد ابن حسن از رسول خدا روایت کردند که در تفسیر این آیه فرمود: انا محمد و انا احمد و انا حاشر الذى یحشر الناس على قدمى و انا العاقب الذى لیس بعدى نبی. یعنى من محمدم و من احمدم و من حاشرى هستم که بر اثر و در پى من حشر واقع میگردد و منم آخرینى که بعد از من پیغمبرى نخواهد بود.          

بهاییت: چندى پیش با یکى از به اصطلاح مبلغین این گروه جلسه به اسطلاح مناظره اى داشتم و تفسیرى از این آیه را شنیدم که از سر تا پا با تفاسیر قبلى فرق میکرد. ایشان که اگر لازم باشد نامشان را هم فاش میکنم (چون صدایش را ضبط کردم!!) متن عربى آیه را تایید فرمودند!! و گفت: محمد آخرین پیغمبر خدا هست، تا روز قیامت. خوشحال شدم که لا اقل جفنگیات قبلى را تکرار نکرده که میگفتند خاتم به معنى مهر است! گفتم خب پس ایمان آوردید؟ گفت: نه! گفتم چرا؟ با لحنى که خودش هم نمى دانست چه مى گوید گفت: ‌ایشان خاتم پیغمبران است اما تا روز قیامت و روز قیامت همان روز ظهور باب بوده است! گفتم:‌ ببخشیــد؟ میشه بیشتر توضیح بدهید؟ گفت: بر طبق تفسیرى که در کتاب ایقان خود بهاءالله بر قرآن نوشته ثابت کرده که تمام آیات مربوط به قیامت عملى شده و روز قیامت روز ظهور باب است. خیال کردم خواب میبینم یا طرف خودش هم متوجه نیست چه میگوید و احتمالا خیلى خسته است. حرفش را براى خودش تکرار کردم که:‌ (یعنى با این حساب یک نفر آمده و خود را پیغمبر معرفى کرده. به او گفتند طبق قرآن تو پیغمبر نیستى و قرار نیست پیغمبرى بیاید. ایشان تفسیر قرآن را نوشت و با تفسیرى که نوشت خود را پیغمبر خواند!) منظورتان همین است؟ گفت:‌ بله. شما نمیفهمید.                                                                                                                       

سوره شورى آیه 21 : ام لهم شرکاء شرعو لهم من الدین ما لم یأذن به الله و لولا کلمه الفصل لقضى بینهم.               

ترجمه:‌ بلکه براى ایشان شریکانى است که براى ایشان از دین چیزهایى قرار داده اند که خدا اذن نداده است (مقصود علماى ادیان است که در دینها بدعت میگذارند). و اگر کلمه فصل نبود بین آنها قضاوت میشد.                               

 

بهاییت:‌ (فراید ابوالفضل گلپایگانى) کسى تشریع شریعت بدون اذن الهى نتواند کرد و هر کس شریعت تازه اى آورد و از بین نرفت پس حق است پس بهاییت حق است.                                                                                        

پاسخ:‌این آیه هیچ دلالتى بر این مطلب ندارد و به فرض هم که داشت هم در ادامه آیه و هم در آیات دیگر آمده است که اگر حکم قاطع الهى بر این نبود که در عقوبت کفار عجله نکند آنها را از بین میبرد. عقلا هم اگر قرار بود خدا همینجا جلوى این ظلمها را بگیرد فلسفه بهشت و جهنم زیر سؤال میرفت. بگذریم از آنکه در همین لحظه بیش از دویست هزار شریعت در هند و بیش از صدها شریعت نوین در اقصى نقاط جهان وجود دارد که همگى داراى تشکیلات و کتاب و دلایل خود هستند و طرفدارانى هم دارند. مثال واضحش شیطان پرستانند که بر طبق آمار سال 2000 میلادى به بیش از دویست میلیون نفر در سراسر جهان رسیده اند. مطمئنا خدا نباید میگذاشت همچنین آئینى که عملا شیطان را خداى خود و خدا را دشمن خود میدانند تا اینحد ماندگار و گسترده شود. البته در آیات داریم که خدا اینگونه نامردیها را ممکن است در جا از بین ببرد (آیه 46 سوره حاقه) که در موردیکه کسى به خدا دروغ ببندد همانموقع رگ حیات او یا رگ دل او را میبریم. ما میگوییم بله رگ دل آنها بریده شده و همینکه تا آخر عمر نتوانستند توبه کنند دلیل ماست. و الا اگر با توهین به خدا باید رگ گردن بریده شود من هر لحظه یک میلیارد مرتبه بر بهاییت و خدایى باب و بها و هر چه میگویند و مینویسند و همه طرفدارانشان لعنت و نفرین میفرستم و تا آخرین لحظه عمر هم دست از لعنت بر نمیدارم و هیچ چیزى هم نمیشود. در عین آنکه دین جعلى که با اینهمه دروغ بستن به خدا بوجود آمده اگر چه میلیاردها دلار باد آورده روسها و انگلیسیها و نهایتا آمریکاییها و اسرائیلیها شبانه روز و نامحدود در خدمتش بوده و هستند و خواهند بود ولى به جایى نخواهد رسید و با همه بوقها و تبلیغات و امتیاز دهى و جعل و فریبها هیچوقت به تعدادى که مطرح بشوند نمیرسند کما اینکه الآن حتى به اندازه طرفداران یک جناح سیاسى هم نیرو ندارند. اسلام بعد از ربع قرن بر ربع جهان مسلط شد و اینها الآن نزدیک دو قرن است که در انزوا و پلیدى خود چراغها را خاموش کرده و ددرختها را میشمرند! یک نفر بهایى در جایى براى من نوشته بود: با چه جرأتى به بزرگترین آیین جهان توهین میکنی؟ (البته من هیچوقت به هیچ آئینى توهین نکرده ام) و یک نفر دیگر هم که ظاهرا دکتر بوده جوابش را داده بود که منظورت همان پنج میلیون بهایى است؟ بعد گفته بود از نظر علم پزشکى همان تعدادى که در عصر بهاییت بهایى شدند اگر درست زاد و ولد میکردند الآن بیشتر از این تعداد بودند و متأسفانه بدلیل عدم رعایت بهداشت و اخلاقیات رو به زوال رفته اند.                                                             

 

                                                             

بررسى کتب بهائیت:

در تکمیل مبحث بهاییت، من صرفا با استناد به کتب موثق بهایى که در همه مراکز آنها در دسترس است، و حتى الامکان فقط کتب نوشته شده توسط دو شخص اول بهاییت یعنى آقاى على محمد شیرازى ملقب به باب و میرزا حسینعلى ملقب به بها استناد میکنم.                                                                                                                          

الف- آقاى باب و مساله امام زمان

در صفحه بیست و هفت از کتاب صحیفه عدلیه ایشان مینویسد: حضرت امام حسن عسکرى داراى فرزندى بنا محمد بوده که قائم اسلام و صاحب الزمان است                                                                                                   

در صفحه پنج توضیح لغات و اصطلاحات کتاب بیان فارسى در تفسیر حرف میم که در صفحه پنجاه و هشت آمده میگوید: امام دوازدهم، محمد ابن الحسن العسکرى                                                                                              

در لوح الف در کتاب اسرار الآثار جلد یک صفحه صد و هشتاد به بعد مضامین زیر را میبینیم: بعضى نسبت داده اند که من ادعاى امامت و یا رسالت کرده ام. (خدا ایشان را به سبب این تهمت بکشد)!!!… عده أى دیگر نسبت بابیت به من داده اند، (خدا ایشان را لعنت کند)!!!. از براى حضرت بقیه الله بعد از نواب اربعه دیگر نایبى وجود ندارد و هر کس چنین ادعایى کرد (بر همه واجب است که او را بکشند.)!!! سپس اعلام میکند که امروز امام زمان محمد ابن حسن العسکرى امام بر حق و حجت خدا میباشد                                                                                                        

آقاى باب و مساله امام دوازدهم شیعه:   

در صفحه پنج از کتاب صحیفه عدلیه میرزا علیمحمد راجع به دین اسلام بحث میکند و میگوید: این شریعت مقدسه نسخ نخواهد شد، بلکه حلال محمد حلال است تا روز قیامت و حرام محمد حرام است تا روز قیامت                                 

در صفحه هفتاد و هشت از کتاب رحیق مختوم جلد اول در ترجمه آیه 40 سوره احزاب (که من این آیه را در مقاله تحت عنوان اسلام تنها آیین یکتاپرستى مورد استناد قرار داده ام) از قول آقاى میرزا حسینعلى معروف به بها الله میگوید: رسالت و نبوت به حضرت محمد صلى الله علیه ختم گردید و مقام من رسالت و نبوت نبوده و نیست. در صفحه صد و چهارده از قاموس توقیع جلد اول دقیقا این مطلب تکرار شده است.                                                               

ج- آقایان علیمحمد و حسینعلى و مساله خدا:                           

میرزا علیمحمد در صفحه پنجم از لوح هیکل الدین که ضمیمه بیان عربى است، خود را ذات خدا و هستى او معرفى مینماید.                                                                                                                                     

میرزا حسینعلى نیز به صورت جداگانه در صفحه دویست و بیست و نه از کتاب مبین اظهار میدارد: لا اله الا انا المسجون الفرید. یعنى نیست خدایى بجز من زندانى تنها                                                                                        

1. آقایان بهایى در جریان هستند که تفسیر دستورات و مطالب کتب طبق این آیین حرام است، و باید ظاهر عبارات را بپذیرند. پس بر هر بهایى واجب است که هر دو ادعا را قبول کرده و تا اینجا دو خدا داشته باشد، یکى میرزا علیمحمد که طبق همین آثار اشاره شده، یکروز خود را عبد امام دوازدهم حضرت محمد ابن حسن العسکرى میدانست، بعد به درجه قائمیت، و بعد بتدریج تا حد خدایى صعود فرمود. و دومى هم آن خداى تنها و زندانى بود.                                     

 د- بهاییت و عصر مدرنیته:

در اینجا لیستى از دستورات مدرن این گروه را براى عصر مدرن امروزى باز هم از منابع اصلى ایشان میاورم و همینجا همین حقیر همه علماى آنها را (که البته کلمه علما براى یک گروه سیاسى ورشکسته اصلا صحیح نیست) به مناظره فرا میخوانم. مرد باشید و بیایید مناظره کنید،  اگر بخواهید دوستى دارم که هنوز 13 سالش تمام نشده، او هم میتواند با همه شما مناظره کند. هیچ پیش شرطى هم ندارم. و اما دستورات فرقه بهائیت که خودشان هم خبر ندارند چه دین معرکه اى داشته اند:                                                                                                                                 

دستور اول از کتاب اقدس و نیز در تایید همان دستور که در کتاب بیان آمده بود: دختر دهاتى مهریه اش 19 مثقال نقره و دختر شهرى 19 مثقال طلا است! این دستور متمدنانه ریشه در ادعاى برابرى زن و مرد در این دین دارد، با این تفاوت که حتى بین دو دختر شهرى و دهاتى تفاوت بین طلا و نفره فرض گردیده است

دینى که در جایى مراجعه به طبیب حاذق را مقرر داشته، در تناقض گویى دیگرى که در صفحه سیصد و بیست و سه کتاب بیان فارسى آمده استعمال دارو را مطلقا حرام اعلام کرده است. جوانان بهایى یادشان باشد اگر پدرشان یا مادرشان در حال مرگ هم بودند حق مصرف دارو را ندارند.

و بشنویم از دستور میرزا علیمحمد در صفحه دویست و هشتاد و شش کتاب بیان فارسى که نظافت بدن را اینگونه معرفى میکند که "میتوانید (در بعضى نسخه ها باید) هر فردى حد اکثر در هر دوازده یا چهارده روز یکبار موى کل بدن خود را بگیرد و سپس تمام بدن را با حنا رنگ کند!" البته کل بدن شامل سر و صورت هم هست! ما که حرفى نزدیم، فقط خواهش میکنیم این دستور را اگر نمیخواهید عمل کنید به سایر ادیان هم نسبت ندهید. در اسلام اصلا چنین دستوراتى نیست که موى همه بدن را بزنیم.

در کتاب اقدس جناب خدا!!! فقط زن پدر را براى ازدواج حرام کرده و براى سایرین حکمى ندارد، و آنچه حکمى ندارد و ممنوع نشده حلال است. پسران و دختران بهایى میتوانند با خیال راحت با خواهران و برادران خود ازدواج کنند و مطمئن باشند که خلاف دین عمل نکرده اند و اگر بهاالله خداست هیچ ایرادى بر آنان نخواهد گرفت. البته شاید تا حالا این مورد را امتحان نکرده اید، عیبى ندارد، هنوز دیر نشده. دینتان که خیلى راحت با این مساله برخورد کرده است.

در کتاب اقدس جناب خدا!! (حسینعلى) و کتاب بیان خداى قبلی!! (علیمحمد) از این احکام مترقى زیاد است، فقط کافى است که بگذارند بخوانید و یادتان باشد روز مناظره هم بیاورید چون اگر ما آوردیم شما قبول نمیکنید و میگویید کتب شما تحریف شده است! حال یک مورد دیگر را ببینید که در همین کتاب اقدس میرزا حسینعلى مینویسد: اگر کسى به دخترى زنا کرد جریمه او نه مثقال طلاست و حال آنکه زناى محصنه که بدتر هم هست، جریمه نقدى و جزایى ندارد. البته بعد از وى پسرش که جانشین خدا در زمین محسوب شد براى خالى نبودن از عریضه حکم نمود که اگر کسى چنین کند از روح انسانى خارج میشود!!

یکى از نقاط ضعف کسانى که حرف درست و منطقى براى گفتن ندارند در طول تاریخ سرکوب مخالفین و عدم اجازه طرح دیدگاههاى مخالف بوده است. البته این کار غیر متمدنانه از این دین بقول خودشان فوق العاده مترقى و جهانى بعید است و فقط یک اشاره کوچک در صفحه صد و نود و هشت کتاب مقدس بیان شده که میگوید: تمام کتابهاى عالم را به غیر از کتب امرى و آنچه در قلمرو بیان نگارش یافته از بین ببرید!! به این میگویند آخــــر دموکراسی!!

  بهائى گرى به عنوان یک جنبش اجتماعى در قرن سیزده هجری(نوزده میلادى)در ایران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حرکتى علیه سنتهاى دینى و اجتماعى حاکم بر جامعه به حیات خویش ادامه داد.این جنبش در کنار حکومتهاى استعمارى و در مقابل فرهنگ اصیل ملی- اسلامى قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به کار رفت.از نظر اجتماعى، بروز این جنبش در ایران زمانى بود که پس از جنگهاى ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایئ ، نو گرایى افکار بسیارى از متفکرین و نیز عوام را به خود مشغول کرده بود و در نتیجه مخالفت با سنتهاى غلطى نظیر استبداد شاهان، زمینه براى ظهور حرکتهاى اجتماعى فراهم شده بود. در چنین شرایطى جنبشهاى اصلاحى چندى در ایران شکل گرفتند و در این فضا برخى به فکر تغییر فرهنگ ملى حاکم و ایجاد نوآوریهاى مذهبى افتادند.در نتیجه این طرز تفکربود که فرقه هایى چون شیخیه و بهائیه در کنار مکاتب سکولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حرکتهاى احیاگر سنتهاى ملی- دینى ایستادند و حرکتهاى سنت شکن را تأیید کردند. با این طرز فکر کلى، این فرقه ها، حتى اگر به قول بعضى به وسیله همان استعمارگران به وجود نیامده باشند، آلت دست استعمارگران قرار گرفتند.

براى بیان ضرورت مطالعه جنبشهاى مذهبى ایران از جمله بهائیت ، باید گفت که ایدئولوژى نقشى اساسى در ایجاد تشکل هاى سیاسى دارد. یکى از مهمترین وجوه تمایز بین گروهها، دسته ها و احزاب سیاسى، توجه به مرام یا ایدئولوژى آنان است.

هر ایدئولوژى براى خود جنبشى ایجاد مى کند و پهنه اى از جغرافیاى سیاسى را به خود اختصاص مى دهد.نظرى به جنبش هاى اجتماعى ایران در صد سال اخیر نشان مى دهد که همه آنان از نوعى ایدئولوژى مذهبى بهره مند بوده اند، چرا که اززمان روى کار آمدن دولت صفویه به بعد، سیاست کشور ما با دین عجین شد. از سوى دیگر نگاهى به ایدئولوژى هاى غیر مذهبى وطرز تلقى مردم ایران نسبت به آنان از عدم موفقیت این گونه مرامها در این سرزمین حکایت مى کند. شدت دورى جستن مردم جامعه ما از ایدولوژى هاى سکولار(غیردینى ) به اندازه اى است که در تاریخ پنجاه سال اخیر ایران، قدرتمندان سیاسى به راحتى توانسته اند آنان را از صحنه سیاست حذف کنند و حتى براى مشروع جلوه دادن سرکوب مخالفان خود آنان را به وابستگى به این دسته از اندیشه ها متهم نمایند. از آن جمله مى توان به سرکوب سریع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملى شدن صنعت نفت و متهم کردن مخالفین به انتساب به این حزب در سالهاى بعد، و نیز استفاده از عبارت مارکسیست هاى اسلامى توسط محمدرضا شاه براى سرکوب مخالفین مذهبى خویش در دهه 40 و 50 اشاره کرد.

این امر نشان مى دهد که در جغرافیاى سیاسى ایران زمین، براى ایجاد حرکتهاى پایدار سیاسى استفاده از ایدئولوژى هاى مذهبى به مراتب کارسازتر از ایدئولوژى هاى سکولار است. نگاهى به تاریخ ایران از دوره باستان تا به امروز این امر را واضح تر مى کند. دولت مقتدر کورش کبیر با اتکا به ایدئولوژى مذهبى زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانیان براى تجدید آن شکوه به وجهى از همان ایدئولوژى تمسک جست. دولتهاى بنى امیه و بنى عباس چند قرن به اسم خلفاى اسلامى بر این سرزمین حکومت کردند و پس از حکومت سلسله هایى که تقریباً همگى خطبه هاى نمازجمعه را به نام خلیفه بغداد مى خواندند ، اولین دولت پایدار ملى با تشکیل حکومت صفویه و با ایدئولوژى مذهب شیعه به وجود آمد و حدود دویست سال دوام یافت. بعداز نادرشاه که دولت مستعجلى داشت، شاه بعدى به این مناسبت که اعقاب صفویه مشروعیت دارند، خود را وکیل الرعایا خواند وسلسله نسبتاً پردوام بعدى یعنى قاجاریه با استعانت ازدین و شاهانش با استفاده از لقب ظل الله پذیرش حکومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخیر کشور نیز با نام اسلام و با ایدئولوژى مذهبى اتفاق افتاد و نظامهاى سیاسى زمان خویش را دگرگون کرد.

این واقعیت اهمیت ایدئولوژى مذهبى و به تبع آن جنبش هاى مذهبى در ایران را نشان مى دهد و نیز توجه ما را به این نکته جلب مى کند که در انجام حرکتهاى پایدار و در نتیجه تغییرات با ثبات دراین سرزمین ، همواره جنبش هاى مذهبى دخیل بوده اند.

این واقعیت تیغى دو دم است ، چرا که اصلاحگران مى توانند در بهبود اوضاع از این قاعده سود جویند و ناصالحان در به بند کشیدن این ملت و غارت ثروت هاى او از آن بهره مند شوند.از این رو شناخت ابعاد این واقعیت ضرورى است تا بتوان مصلحان حقیقى را از مدعیان دروغین اصلاحگرى بازشناخت. براى دریافت بهتر این امر، لازم است به مطالعه جنبش هاى مذهبى ایران زمین، علل بروز و سازوکار انجام و سرانجام آنان بپردازیم. بررسى «چرایی» و «چگونگی» ظهور و دوام و رشد و یا انحطاط این جنبش ها ما را نسبت به قواعد حاکم بر آنان آگاه مى نماید و از این طریق به سیاستمداران و دلسوزان ملک و ملت رهنمود دقیقترى ارائه مى نماید. در تاریخ دویست ساله اخیر ایران جنبشهاى مذهبى فراوانى پا گرفته اند که برخى از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى موجب تحولات ملى شده اند و برخى دیگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالب منطقه اى و با بخشى از مردم محدود مانده اند.

در این تحقیق حرکت بهائیت مورد نظر ماست.براى شناسایى این حرکت لازم است همه عوامل و زمینه هاى ابعاد دخیل در ایجاد و بقاى این جنبش مورد بررسى قرار گیرد. برخى از محققین جنبش بهائیت را در ردیف جنبشهاى اصلاحى قرار داده و ارزیابى نموده اند. آیا به واقع این جنبش یک جنبش اصلاحى بوده است؟

ما به دنبال تعریفى جامع و مانع از جنبشهاى اجتماعى هستیم.با توجه به تعاریف و بحث فوق از نظرما:

یک جنبش اجتماع عبارت است از حرکت مجموعه اى از انسانها، در زمینه اى از امکانات و محدودیتها، به صورت سازمان یافته، به دنبال یک رهبر یا مجموعه اى از رهبران ، با یک ایدئولوژى مشخص.این حرکت مى تواند یک حرکت انقلابى براى ایجاد تغییرى بنیادى باشد و یا یک حرکت آرام براى ایجاد تغییرى تدریجی.

ما نیز مانند تیلى معتقدیم که ایدئولوژى نشانه هر جنبش است.بنابراین از نظر این نویسنده اگر ایدئولوژى جنبشى مذهبى باشد آن جنبش نیز مذهبى تلقى مى شود.

هدف از این جزوه بررسى چند و چون جنبش بهائیت به عنوان یک جنبش مذهبى از آغاز تا امروز است. سؤال اصلى ما این است:فرقه هاى شیخیه، بابیه،ازلیه و بهائیه (که همه را تحت عنوان بهائى گرى در ایران خلاصه نموده ایم) کى، چرا، چگونه و توسط چه کسانى به وجود آمده اند؟ دیدگاهها و اعتقاداتشان چیست و در مقابل حوادث مختلف در ایران، از آغاز پیداش تا کنون، چگونه موضع گیرى نموده اند؟

در این جزوه مى خواهیم به جنبش بهائیت از زاویه جامعه شناسى سیاسى بنگریم و نحوه تعامل آن را با اقتدار ملى مورد توجه قرار دهیم. کیان و اقتدار ملى ایران بعد از دوران صفویه حول محور ایدئولوژى تشیع شکل گرفته است.

ایدئولوژى بهائیت

مذهب شیعه ،مذهب حاکم بر کشور و مراجع تقلید، رهبران حقیقى مردم ایران در دوره قاجاریه بود. دولتهاى روس و انگلیس که سلطه خود را بر دولت ایران مستقر کرده بودند براى شکستن اقتدار ملت ایران که در مقابل آنان حاضر به تسلیم نبود به فکر شکستن اقتدار مذهب شیعه افتادند و زمینه این تفرقه را در مکتب شیعه یافتند و بر اساس آن به تحریم و ایجاد فرقه بابیه پرداختند.

ایدئولوژى بهائیت طى چند دهه تغییراتى مى یابد کلیه مراحل تحول اساس ایدئولوژیک این جنبش در دوره قاجاریه طى مى شود براى روشن شدن مرام این فرقه بهتر است به معرفى ایدئولوژى شیخیه و بابیه و ازلیه و بهائیت بپردازیم.

ایدئولوژى شیخیه

این ایدئولوژى با دست گذاشتن روى مفهوم «نایب امام زمان» از مکتب شیعه فاصله مى گیرد و نهایتاً با تدوین اصول و فروع دین جدید کاملاً از دین اسلام جدا مى شود.

در دوره آقامحمدخان و فتحعلى شاه قاجار با رشد دانش دین در نزد ایران و عتبات عالیات، مخالفت با تصوف و اخبارى گرى فزونى مى یابد و در همین اوان است که رشد شیخیه و بعد از دوران بابیگرى و بهائى گرى از سوئى و مخالفت با آنان از سوى دیگر اتفاق مى افتد. اصولى ها و اخبارى ها به نبوغ علمى رسیده بودند ، اصولى ها با نوشتن کتاب «جواهر» به نقطه اى از تکامل در کاربرد عقل به عنوان ابزارى براى استخراج احکام دین از متون مذهبى دست مى یابند و برخى از اخبارین (شیخیه) براى اجتناب از بکارگیرى عقل در پاسخ به انتقاد کسانیکه روش آنان را موجب تهجر وکهنه شدن دین مى دانستند با ابداع «رکن رابع» ادعاى ارتباط مستقیم با معصوم را طرح مى کنند بدین وسیله ادعا مى کنند که از طریق مکاشفه و خواب و نظایر اینها فرامین در هر زمان را از خود امام معصوم مى گیرند تا نیازى به بکارگیرى عقل در تفسیر دین نداشته باشند.

از طرفى فتحعلى شاه در دوره خود به تجدید بقاع متبرکه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعیت خود از طریق جلب پشتیبانى نهاد دین بیفزاید.

رهبران و مبدعان  اصلى فرقه شیخیه که خود مستقلاً از بهائیت تا به امروز به حیات خویش ادامه داده است، سیدکاظم دشتى و شیخ احمد احسایى مى باشد.

شیخ احمد احسایى همانند دیگر دانشمندان شیعــه اعتقـاد بــه خاتمیــت حضــرت رسول و امــامت و حیـات حضرت حجة ابن الحسن المهدى (عج) دارد. او در کتاب جوامع الکلام مى نویسد: «حضرت محمد بن عبد الله(ص) خاتم الانبیا است و پس از او پیغمبرى نخواهد آمد زیرا که خداوند فرموده: ولکن رسول الله و خاتم النبیین… و پیامبر فرموده است: لانبى بعدی. پس فرمایش آن حضرت حق است و باید بپذیریم.... سپس حسن بن على العسکرى منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشین شود که درود خدا بر همه ایشان باد.

یکى از نقاط افتراق شیخ احمد احسایى با علماى شیعه نوع عقیده او در مورد نواب امام زمان (عج) مى باشد. به نظر او میان امام غایب و مردم باید رجال الهى باشند که ایشان واسطه فیض و رابط بین خلق و حجت خدا گردند و ایشان را به تقلید از قران کریم «قریه ظاهره» بین امام و رعیت مى نامید. او صفات بسیارى ازجمله آشنایى به علوم ائمه و مذاق ایشان را براى قراء ظاهره قائل مى شد و این صفات را به گونه اى عنوان مى نمود که نهایتاً به شنونده القا شود که خود او داراى آن صفات است و همان قریه ظاهره است درحقیقت با توجه به اندیشه علماى شیعه باب نیابت خاصه امام غایب را که از سال 329 (با شروع غیبت کبرى مسدود شده بود بار دیگر شیخ احمد باز نمود و خود را به تلویح همان نایب خاص یا باب امام و یا قریه ظاهره بین امام و مردم خواند. تنها تفاوتى که او میان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مى شد این بود که آنان از جانب خود امام به طور رسمى تعیین شده بودند و حال آن که اینان به سبب بزرگى مرتبت خود حائز چنین مقامى مى گشتند.

اغلب بیانات شیخ توسط او به خوابهایى نسبت داده مى شد که از امامان معصوم مى دید. از این رو در بسیارى از موارد روش او از نظر استناد با روش علماى اصولى که مطالب خویش را به قرآن کریم و روایات ارجاع مى دهند متفاوت است و مرجع مکتوبى ندارد. همانطور که گفته شد مشرب فقهى او مشرب اخبارى است. شیخ احمد احسایى عقاید خویش را صریح و روشن بیان نمى کرد. سید کاظم رشتى نیز مانند شیخ احمد خود را مسلمان و شیعه دوازده امامى مى داند و معرفى مى کند. او اعتقادات خود را در وصیت نامه اش که در ابتداى کتاب مجموعه الرسائل آمده چنین مى نگارد:

«وصیت من آن است که شهادت مى دهم… که محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرایع منسوخ شده اند جز اسلام که تا روز قیام باقى خواهد بود… شهادت مى دهم به دوازده نفرکه بنص پیامبراسلام به جانشینى معرفى گشته اند و عبارتند از ابوالحسن على بن ابیطالب سپس… سپس ابوالقاسم حجه ابن الحسن که عدل و دادگرى را روى زمین بگستراند. او نمى میرد تا آن گاه که بت پرستى را از جهان براندازد.خدایا اینان پیشوایان من اند… آنچه پیغمبر اسلام فرمود حق است و شکى در آن نیست و شریعت او تا پایان روزگار پا بر جا خواهد بود

سید کاظم رشتى، به موضوع قریه ظاهره اهمیت زیاد مى داد و پیاپى مردم را به یافتن این رجل الهى دعوت مى نمود و در واقع به طور غیرمستقیم آنان را به سوى خویشتن مى خواند. وى مدعى بود که اساس دین بر شناسایى چهار رکن استواراست: خدا، پیغمبر،امام و باب امام یا قریه ظاهره.اما مردم نمى توانند به معرفت خدا و پیامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زیرا که از دسترسشان بدورند. پس بناچار باید به دنبال رکن چهارم و یا شیعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت ارکان بعد نائل آیند. بر این پایه وى مریدان بسیارى را گرد آورد.

پیرامون اصول عقاید شیخیه:

غیر از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخى اصول عقاید شیخیه با عقاید متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، مى گوید: عقیده شیعیان و دیگر پیروان مذاهب اسلام معاد جسمانى است ولى شیخ احمد معاد را روحانى مى دانست البته پس از آن که معاد را روحانى از نوع جسم هور قلیایى دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از ردیف اصول دین و مذهب کنار گذاشت و حذف کرد. او مى گفت کسى که به آیات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.

اصل عدالت: شیخیان این اصل را از اصول دین حذف کرده و گفتند لزومى ندارد که صفت عدالت خدا را از میان صفت هاى دیگر او جدا کنیم و اصل دین قرار دهیم. ولى شیعیان عدالت را جزء اصول دین قبول دارند .البته از نظر شیعیان عدالت چنین نیست و یکى از صفات خداست ولى چون عده اى از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند براى اعلام موضع شیعه در مقابل اشاعره این صفت جزء اصول مذهب شیعه قرار گرفت.

اصل امامت:شیعیان اصولى وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روى زمین مى دانند و رهبران دینى خود را نایب امام زمان مى خوانند و شرط این فقاهت و عدالت و رهبرى امت مى شمارند در شیخیه امام عنوان مقتدا و پیشوا است و بر شیعه کامل و رکن رابع هم اطلاق مى شود .از نظر آنان رکن رابع یا امام زمان یا شیعه کامل باید از نجبا باشد که دین را حفظ کند و هر بدعت گذارى را دفع نماید. از نظر شیخیه:زندگى امام زمان در جسم هور قلیایى است و زندگى روحانى دارد و آزادى او مانند زندگانى ما نیست و بلکه به اراده خداست و داراى زندگى برزخى است به این ترتیب در هنگام ظهور ممکن است در قالب خود نباشد.

معراج: معتقد به معراج روحانى پیامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاک پاره شدنى نیست و محال است تا انسان با جسم عنصرى خود آسمانها را پاره کرده بالا برود.

در مورد فقهى روش استنباط احکامشان شبیه روش اخباریون است و معتقدند که عقل حجیت ندارد و باید از ظاهر روایات پیروى نمود وتفسیر قرآن را جایز نمى دانند.

ایدئولوژى بابیه

عمده فعالیت هاى آنان نیز حول محور مهدویت دور مى زند. ابتدا به پیروى از شیخیه على محمد باب خود را رکن چهارم یا قریه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفى مى نماید.

و این درحالى بود که پیروانش گردهم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته على محمد باب در شعبان سال 1264 یک هفته بعد از ادعاى مهدویت در حضور ناصرالدین میرزا ولیعهد زمان توبه کرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعاى مهدویت نمود وبه نسخ احکام اسلام پرداخت و خویشتن را پیامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهیت رسانید!

البته به دلیل دور بودن پیروانى از على محمد (در زندان بود) ادعاى آخرین او کمتر به گوش پیروانش رسیده است.

 

پیرامون اصول عقاید بابیان

1-اصول تعالیم باب:على محمدباب با توجه به شماره ابجد على محمد با حروف رب خود را رب اعــلى نامیــده است.

2-على محمد باب خاتمیت پیامبر اکرم را نفى مى کند و پیامبرى خود را اعلام مى کند و نوید آمدن پیامبرهاى بعدى را مى دهد و معتقد است که مقام او از مقام پیامبر بالاتر است و پیامبران بعدى از او بالاتر خواهند بود. وى در هر صورت تا در قید حیات است او رب اعلى است.

3-در مورد قیامت، على محمد موت و قبر و سؤال ملائکه در قبر و میزان و صراط و حساب و کتاب و امثالها را تعبیـر مى کند قیامت از نظر او در همین دنیا اتفاق مى افتد و قیامت بعد از مرگ را جز خدا کسى نمى داند .

فروع دین بابیان:

1- از فروع تعالیم باب محو کردن تمام کتب دینى و علمى و ادبى و اخلاقى بوده است.

2- على محمد باب منهدم کردن ابنیه و بقاع روى زمین از کعبه تا قبور انبیاء و ائمه و تمام مساجد و کنسیه ها و کلیساها و بت خانه را و هر بنایى که به اسم دیانت باشد را واجب کرده است.

3- چون على محمد باب متولد شیراز بوده است به هر شخصى که به او روى مى آورد واجب نموده که خانه شیـراز خود را به طور مخصوص بنا کنند.

4- هر چیز گرانبها که  صاحبى ندارد متعلق به باب است.

5- حج بیت شیراز بر تمام مردان بابى دنیا واجب است.

6- ازدواج به رضاى زوجین است.

7- لباس ابریشم و طلا و نقره براى مرد حلال است.

8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت باید پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زیادتر شد یا چوب به بدن او خورده نوزده روز زنش بر وى حرام مى شود.

9- سال بابیان نوزده ماه و ماه نوزده روز- روزه نوزده روز و روز عید فطر اول نوروزاست .

بحثى درباره من یظهره الله: باب به مردم مژده ظهورش را داده و گفته هر کس در هر زمانى من یظهره الله را درک کرد هر چه او گفت بپذیرد و حتى اگر یک نفر ادعا کرد که من یظهره الله است حتى اگر او نبود باز هم بپذیرد. به عقیده باب من یظهره الله محمد بن الحسن العسکرى است و محل ظهورش را مسجد الحرام مى داند. لقب او قائم است.

ایدئولوژى ازلیه و بهائیه

مرام ازلیان همان مرام بابى گرفته شده از على محمد باب است. فقط وجه تمایزشان این است که صبح ازل را جانشین باب مى دانند. آثار صبح ازل عمدتاً توضیح و تفسیر آثار باب است. درمورد ایدئولوژى بهائیه باید گفت که بهاءالله همچون على محمد دین اسلام را منسوخ اعلام نمود و دین جدیدى را آغاز نمود. میرزا حسینعلى دعاوى چندى داشت که هر جا به تناسب موقع و مقام و شخص طرف خطاب یکى از آنها را مدعى مى شد گاهى خود را مصداق "من هیچم و کم زهیچ" و گاهى خود را "آفریننده پروردگاران".

احکام اعلام شده از جانب حسینعلى بهاء بر اساس احکامى است که از جانب على محمد باب در کتاب بیان آمده است. البته در فلسفه و فروع تفاوتهایى بین این دو مى باشد.

1- نماز و روزه: به عقیده بهائیان از اول بلوغ واجب مى شود- نماز میت از نظر آنان 7رکعتى است.

2- قبله: به نظر بهائیان جهت قبله همان جایگاه جسد بهاءالله در عکا است.

3- محارم: ازدواج با محارم در این آیین مگربا زن پدر منع نشده است.

4- عید: روز ولادت میرزا حسینعلى و روز بعثت باب اعیاد واجب است.

5- ازدواج با بیش از دو زن حرام است ولى خود میرزا به دو سه زن هم قناعت نکرده است.

6- معاملات ربوى آزاد است، حجاب زنان و ترک تراشیدن ریش مردان ملغى شده است.

- یکى از ابداعات بهاءالله نفى روحانیت و نهى نمودن این نهاد است.

- بعد از على محمد باب 8 نفر ادعاى من یظهره الله کردند که هیچکدام به موفقیت میرزا حسینعلى نورى نبوده اند.

- در کتابهاى مذهبى بهائیان از دخالت درسیاست منع شده اند.

میرزا حسینعلى نورى مى گوید: این حزب بهائیان در مملکت هر دولتى ساکن شود باید به امامت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نماید. من یظهرالله بهائیان لقبش بهاءالله است. امروزه از هر بهائى که بپرسید حسینعلى داراى چه مقامى است مى گویند من یظهرالله ، ولى باب مى گفت که باید اسمش محمد باشد که با توجه به عقاید بهائیان اسمش حسینعلى است به گفته باب باید محل ظهورش مسجد الحرام باشدکـه بـا نظر بهائیان بغداد است.

مى توان نتیجه گرفت که من یظهرالله به عقیده على محمد باب همان حضرت حجت(عج) است و نه بهاء .

  با توجه به آنچه گفته شد جهت گیرى کلى ایدئولوژى این فرق جداسازى ملت ایران از مراجع تقلید و مشغول کردن آنان به مکتبى ساخته بشر است ، مکتبى که جنبه هاى غیرعقلانى آن به عقلانیتش مى چربد و به تدریج از صحنه عملى زندگى اجتماعى و سیاسى خارج مى گردد.در نهایت گرایش به این ایدئولوژى موجب جداشدن مردم از دین و دیندارى گردیده پیوستن به مکاتب غیردینى را تسهیل مى نماید. نمونه هاى این جداشدن از دین و دیندارى و گرایش به مکاتب سکولار را در کنشگران بهائیت در دوران مشروطه و پهلوى خواهیم دید.

همانطوریکه دیدید روند جدایى ایدئولوژى بهائیت از ایدئولوژى شیعى مشخص گردید. ابتدا در مسئله نیابت امام زمان (عج) تغییر ایجاد شد و پیروان آیین شیخیه از مرجعیت شیعه که آنان را نایب امام زمان مى دانستند جدا گردیدند و به رکن رابع پیوستند. با توجه به اختیارات انحصارى رکن رابع در تفسیر دین در شیخیه و تفسیر و تدوین اصول جدید در بابیه، با ارائه تعبیرات تازه از اصول توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت توسط على محمد باب دین تازه اى بنا نهاده شد و آیین اسلام منسوخ اعلام گردید. ایجاد آیین و مناسک تازه در فروع دین پیروان على محمد را از دیگر شیعیان در زندگى عملى و اجتماعى نیز جدا نمود. با ادعاى بعثت بهاءالله و افاضات او،بابیه از حالت سنتى خارج شد و به آداب و رسوم متناسب با ذائقه روز نزدیکتر گردید. این نزدیکى با سهل تر کردن احکام مربوط به روابط جنسى و وجهه هاى ظاهراً انسان دوستانه در مجازات دزدان و حکم به عدم سوزاندن کتب قابل مشاهده است.به این ترتیب آیین جدید نام بهائیت گرفت.

 

  به این ترتیب در آیین شیخیه از لحاظ سیاسى تشکیل حکومت دینى با مشکل بزرگى مواجه خواهد شد. این فرقه بر حساس ترین نقطه سیاسى مکتب شیعه درزمان غیبت کبرى انگشت مى گذارد که سرمنشأ اقتدار روحانیت شیعه مى باشد. بعد از مشوه شدن اصل نیابت امام عصر(عج) با ملغى نمودن دین اسلام از جانب باب و بهاءالله این حرکت به سوى محو کامل دین اسلام از صحنه اجتماع پیش مى رود. مخالفت با وجود قشرى به نام فقها که طبق قرآن کریم در مکتب اسلام براى تفسیر متشابهات و نگهبانى از دین و در اندیشه شیعیان و هم اهل سنت در صورت تشکیل حکومت اسلامى براى مدیریت جامعه در نظر گرفته شده است در اندیشه هاى باب و حسینعلى نورى به حدى است که وجود چنین قشرى را در آیین بهائیت ممنوع اعلام مى کنند.

جدا شدگان از اقتدار روحانیت به علت پیروى از مکتب شیخیه به راحتى در دامن آیین جدید یعنى بابیت مى افتند. هر چند رد پاى دولت روسیه در ایجاد این نوگرایى دینى و یا حداقل کمک به ایجاد آن کاملاً مشهود است، اما چنان که در قسمت گذشته گفته شد در عمل شکسته شدن اقتدار مذهب شیعه در ایران به معناى شکسته شدن اقتدار ملى در این کشور است و به نظر مى رسد حمایت روسیه وسپس انگلستان و بعد از آن اسرائیل و ایالات متحده آمریکا از این فرقه، انگیزه اى جز شکستن اقتدار ملت ایران نداشته باشد. البته باید خاطر نشان سازیم که شواهد چنین نشان مى دهد که هیچ مکتبى نمى تواند جایگزین مکتب ریشه دار و عمیق شیعه در کشورى که به کشور امام زمان (عج) مشهور است شود. به ویژه در مکتب بهائیت تشتت به گونه اى است که همواره مانند یک بمب خوشه اى فرهنگى رهبر تازه اى ظهور مى کند، مکتب جدیدى احداث مى شود و فکر نوى مطرح مى گردد. وعده این نوبه نو شدن ها در گفتار سید باب نیز داده شده است در آن جا که او از آمدن پیامبران آینده و من یظهره الله سخن مى گوید.

کنشگران بهائیت

شیخ احمد احسایى اولین فرد مؤثر در ایجاد این جریان بود و وى با ایجاد یک نوآورى در دین موجب شد تا نزد پیروان خود مرجعیت شیعه از اعتبار دینى و به تبع آن سیاسى ساقط شود و کسانى به عنوان رابطین خاص با امام زمان مطرح کردند که طبیعتاً قدرت پاسخگویى به همه نیازهاى دینى جامعه و افراد را نداشتند زیرا این امر از عهده یک فرد آن هم بدون مراجعه روشمند به قرآن کریم و روایات صحیح معصومین خارج است و بهمین دلیل دیرى نمى پاید که ضعف این افراد به پاى دین نوشته شده و دیرى نمى پاید که دین با روش اخباریین که هر نوع تفسیر عقــلى از قرآن کریم را منـع مى نمود به شیئى قدیمى ،کهنه و بى اثر تبدیل مى شد.

 

نوآورى بعدى توسط سید على محمد باب شکاف بین روحانیت اصیل و پیروان او را بیشتر نمود و بطورکلى مردم را در برابر دولت قرار داد و دین جدید که ساخته شد با ایجاد شورش ها و ناآرامى ها به تبعید بابیان از ایران منجر شد. آنان در تبعید به فرقه سازى خود ادامه دادند و به ابزارى سیاسى در دست دول استعمارگر مبدل گردیدند.

کنشگران شیخیه:

رهبران اصلى این گروه عمدتاً در دوره فتحعلى شاه زندگى مى کردند و بابیه به رهبرى یکى از شاگردان دومین رهبر این فرقه در دوره محمدشاه ظهور نمود.

  شیخ احمد احسایى ( م1242 ه.ق) اوایل  قرن سیزدهم هجرى در عراق شهرت یافت و مریدانى که به دورش جمع شدند شیخیه نام گرفتند. شیخ احمد از اهالى احساء فرزند زین الدین بن ابراهیم بن قصر بن ابراهیم بن داغر مى باشد که در ماه رجب سال 1366 ه. ق به دنیا آمد. ایشان در دودمان پیرو مذهب تسنن زاده شده است. پس از مدتى از مذهب پدران خود برگشت و مذهب شیعه امامیه را قبول کرد.او در 20 سالگى مقدمات علوم دینى (ادبیات عربى) را خواند و توجه خود را به اخبار و احادیث شیعه معطوف ساخت و در نتیجه پیرو  مذهب شیعه 12 امامى گشت.

کنشگران بابیان:

سیدعلى محمد باب (شیرازى) از لحاظ سیاسى در مقابل دو اقتدار اصلى موجود در نظام اجتماعى زمانش مواضع مختلف گرفته است. ایستادگى در مقابل دولت از سویى و اقتدار روحانیت از سوى دیگر. او درمقابل دولت با تبلیغ ظلم ستیزى و درمقابل روحانیت با معرفى کردن خود به عنوان باب امام زمان و سپس در دین سازى موضع گرفته است. در زمانى که فشار از جانب هر یک از این دو اقتدار زیاد مى شد عقب نشینى هایى از باب مشاهده مى شد.

علل گرایش پیروان به بهائیگرى

علت اصلى گرایش به بهائیگرى در ابتداى ظهور آنرا نمیتوان در اوضاع اقتصادى و سیاسى آنزمان جستجو کرد. آقاى عبد الله شهبازى در کتابى مفصل کلیه فامیلهاى بهائى ابتداى ظهور این دین را با ذکر نام و سند معرفى مینماید که بیش از نود درصد آنان یهودیانى بودند که همان اواخر مسلمان شده بودند. گویا دستورى به آنها داده شده بود تا خود را مسلمان معرفى کنند و با آغاز ادعاى ظهور به آئین جدید بپیوندند تا با این گرایش برد تبلیغاتى این فرقه جدید بالاتر رود. در هر صورت علل زیر نیز مزید بر علت فوق بودند:

علت گرایش از بعد عقیدتى:

عقیده آوردن پیروان شیخ احمد احسایى به او به این علت بود که آنان در جنگ هاى ایران و روس دیده بودند که دولت و روحانیت اصولى با تمام توان وارد شدند و شکست خوردند.نا امیدى از اقتدار شاه و روحانیت آنان را به سمت امید مستضعفان عالم یعنى امام زمان (عج) متمایل نمود و ادعاى رکن رابع از جانب شیخ آنان را فریفته کرد.

علل گرایش از بعد اجتماعى:

اگر بخواهیم درمورد زمینه اجتماعى پیوستن پیروان به فرقه شیخیه مشروح تر سخن بگوییم، مى توان گفت که شکست در جنگهاى ایران و روس نوعى تحقیر، فقر، گرسنگى و بیمارى براى ایرانیان به ارمغان آورد. دربار که از روى خوشگذرانى و زیاده طلبى نمى توانست از هزینه هاى خود کم کند به فساد مالى از قبیل رشوه گیرى و گرفتن مالیات مضاعف از مردم پرداخت. مظالم دولتى و بخصوص شکست تلاش روحانیت تراز اول در جنگ پس از ابراز حکم جهاد، زمینه را براى نوعى درون گرایى و کناره گیرى از امور اجتماعى در بین اقشار مختلف جامعه پدید آورد. احساس شکست و کناره گیرى صاحب نفوذان سیاسى از امور دولتى وحکومتى که بخشى از آن نیز مى تواند به علت فساد دربار باشد، موجب افزایش نفوذ قدرتهاى بیگانه در دربار شاهى گشت و میل به دورى گزیدن از استبداد، فقر وشکستها، برخى از مردم را به سوى اندیشه هاى خیالپردازانه گرایش داد. از این رو با آن که مقابله با افکار صوفیانه و اخباریگرى توسط علماى اصولى و پیشرفتهاى علمى آنان، دین و زندگى دینى را به واقعیتهاى اجتماعى و عملى نزدیک تر مى نمود، اما همین تعارض نیز به نوبه خود زمینه را براى ظهور اندیشه هاى نوى که داراى خصلتهاى دنیاگریز بودند فراهم تر کرد.

با توجه به گزافه گویى هایى که در مورد کرامات آقاسى و دیگر صوفیان بیان مى شد و با توجه به فاصله گرفتن محمد شاه از علماى اصولى، محمد باب به خود جرأت داد و ماجراى درگیرى خود با علماى شیراز را به امید اثر بر شاه براى او نوشت. این درگیرى پس از ادعاى او به نیابت امام زمان (عج) صورت گرفت و در آن پس از شکست در بحث با علما، على محمد مجبور به توبه شد. همچنین او در زندان ماکو رســاله اى تحــریر کـــرده بــه حاج میرزا آقاسى تقدیم کرد.

به طور کلى در تفحص درباره رابطه دولت با فرقه بابیه باید گفت به نظر مى رسد در دوره محمد شاه، فاصله گرفتن دولت یا دستگاه سیاسى از متشرعین اصولى و گرایش دولت به افکار خرافى و صوفى مآبانه از جمله عواملى است که زمینه را براى ابراز عقیده على محمد باب پس از طرد شدن از جانب روحانیت فراهم کرده است. حمایت حاکم اصفهان از او نیز بسیار کارساز بوده است. به عبارت دیگر در ابتدا سید على محمد باب با استفاده از کسوت روحانیت و اعتبار نیابت امام زمان (عج) توانست عده اى را به خود جلب کند. پس از ابراز برائت روحانیت از او على محمد باب به دامن اقتدار دولت چنگ زد. یعنى در قدم اول با پشتیبانى اقتدار روحانیت وارد میدان ادعاى خویش شد و پس از دستگیرى به دنبال جلب حمایت دولت براى مقابله با روحانیت رفت.

  این فرقه ها با انگشت گذاشتن بر نقطه مرکزى اعتقاد سیاسى شیعه یعنى وجود امام زمان (عج) و محدود کردن نایب آن امام همام در وجود یک انسان تلاش نمودند زمام اعتقادات مردم را به دست گیرند. با توجه به شخصیت شیخ احمد احسایى، این حرکت فقط با خود بزرگ بینى او قابل توجیه است. او خود را در حدى مى دید که مى تواند با امامان معصوم تماس داشته باشد و دستورات دینى را مستقیماً از آنان دریافت دارد. چیزى که از دیدگاه همه علماى اصولى شیعه در طى قرون ، کذب محض است ، زیرا اگر کسى به چنین مقامى دست یابد نیازى به ادعاى آن ندارد. او به عنوان نایب عام امام (یعنى مرجع تقلید) از جانب مردم مطاع است و با این ادعا به مقام بالاترى نخواهد رسید.تا آوازه علمى و تقوایى شیخ احمد احسایى در ایران بالاگرفت از جانب علما به ایران دعوت شد و حتى شاه براى تقرب جستن به این درگاه نامه چاکرانه آن چنانى نوشت که تا آن زمان براى هیچ یک از علما ننگاشته بود. از سوى دیگر اگر باب این ادعا باز شود به راحتى مى تواند مورد سوء استفاده کذابین قرار گیرد و موجب انحراف در دین اسلام شود.

  سیدعلى محمد باب با ادعاهایى که بیمارگونه به نظر مى رسید، کما این که تا مدتها علماى دین به علت احتمال خبط دماغ از دادن فتواى قتل او اجتناب ورزیدند، و حسینعلى نورى با سیاست بازیهاى خاص خود و تلاش در جهت معقولتر نمودن آن ادعاها، درصدد جدا کردن مردم ایران از رهبران اجتماعى خود یعنى مراجع تقلید برآمدند. این حرکت از جانب این دو نفر و عمدتاً با حمایت دولت روس و پشتیبانى بریتانیا انجام گرفت و با کسب موفقیتهایى در مراحل اولیه نظر دیگر دول اروپایى نظیر فرانسه را نیز به سوى خود جلب نمود. در ادامه این حرکت، با کنار گذاشتن روسیه به علت وقوع انقلاب بلشویکى در آن کشور، دولت انگلستان به بهره بردارى از کاشته آنان پرداخت.

در قسمتهاى بعدى خواهیم دید که عباس افندى با پیوستن به دول بیگانه ، وجه بین المللى این آیین را تکمیل ساخت و به حدى به دولت انگلستان خدمت کرد که از انگلیسى ها لقب «سر» دریافت کرد. شوقى ربانى این دین را به شکل حزبى جهانى درآورد و جهان وطنى را رسماً اعمال نمود.

 

 

بهائى گرى در مشروطه

  در زمان انقلاب مشروطه بهائیت رشد خود را تا رسیدن به چندمین فرقه مجزا از یکدیگر و کامل طى کرده بود. بعد از بهاءالله دیگر دین سازى متوقف شد اما پیروان این فرقه ها در قالب شیخیه، بهائیّه، بابیه و ازلیه و دیگر فرقه هاى فرعى که قبلاً نام آنان آورده شد ادامه حیات مى دادند.

پس از نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه براى از بین بردن سلطه پادشاهان جبار و خود رأى در کشور با رهبرى روحانیت و همراهى مردم برپا گردید. اما این انقلاب با حضور گروهى از روشنفکران غرب گرا از مسیر اولیه خویش منحرف گردید و به نوع جدیدى از استبداد فرهنگى تبدیل گردید که مى توان از آن به استبداد روشنفکرى تعبیر نمود.

در زمان مشروطه دولت ایران فاسد بود و سوء مدیریت داشت و به دلیل سوء مدیریت و ولخرجیهاى گزاف از لحاظ مالى ضعیف بود و به همین دلیل علماى اصولى، اصلاحات اجتماعی- مذهبى را تشویق مى نمودند و روشنفکران تحصیل کرده در غرب یا متأثر از آنان الگوهاى اجتماعى دموکراسى اروپایى را دنبال مى کردند.

در این گیرودار برخى از بابیان که دوره تجدید نظر در اصول و اعتقادات دینى خود را پشت سر گذاشته بودند به خیل روشنفکران غرب گرا پیوستند و اغلب بهائیان به رهبرى عباس افندى دنباله بدعت هاى مذهبى على محمد باب و حسینلعى بهاء الله را گرفتند.

آنچه بهائیّت براى آن بوجود آمده بود در انقلاب اسلامى مضمحل گشت و نابود شد. اقتدار روحانیت یا مکتب شیعه در این انقلاب احیاء شد و مجدداً مراجع تقلید در یک شکل رسمى و حساب شده بر مسند اقتدار دولت و ملّت نشست. طبیعى است که در چنین شرایطى عرصه بر آنان که از ابتدا بناى کارشان بر دشمنى با اقتدار روحانیت بود بسیار تنگ شد.

بهائى گرى در عصر پهلوى

یکى از دستاوردهاى انقلاب مشروطه پس ازغلبه مشروطه خواهان بر مشروعه خواهان حاکمیت اندیشه کافى نبودن دین براى اداره جامعه و تسلط منطق ایجاد تحول اجتماعى بر اساس مدلهاى غربى و عمدتاً اقتباس از غرب بود رضاخان با استفاده از این جو به تضعیف نهاد مذهب پرداخت و از حیطه اقتدار روحانیت کم کرد و به رتبه اقتدار دولت افزود.تفاوت این دوران با دوره قاجار در این بود که به علت انحراف در انقلاب مشروطه منطق اداره کشور در دوران پهلوى کنارگذاشتن مذهب و اداره امور به سبک غربى بود حال آنکه در دوره قاجار اعتبار شاه به ظل الله بودن او بود.

الگار مى گوید: شانزده سال سلطنت پهلوى اول انصافاً مى توان به عنوان یک دوره دشمنى سنگین نسبت به نهادهاى فرهنگ اسلامى توصیف شود . آنچه از نظر نویسندگان غربى با تأیید «اصلاحات» و «نوسازی» خوانده مى شود از طرف بسیارى اگر نگوئیم ، اغلب ایرانیان اهانتى سخت به فرهنگ و سنت ها و هویتشان تلقى مى شد.

اصلاحات و نوسازى پس از رضاشاه توسط فرزندش که علناً توسط متفقین روى کار آمد ادامه یافت . براى جلب قلوب مردم و متدینین ،اجراى مراسم عزادارى اباعبدالله الحسین (ع) که ممنوع اعلام شده بود آزاد گشت و حجاب زنان دیگر جرم تلقى نشد.دیگر آزادى هاى دموکراتیک در قالب یک حکومت لیبرال منش نیز ارائه شد به نحوى که فرق مختلف فکرى در ایران رواج یافتند.در دهه اول روى کار آمدن محمدرضاشاه ،روزنامه ها آزادى نسبى یافتند و احزابى نظیر حزب توده، حزب سوسیالیستهاى خداپرست،کسروى گرایى و غیره در کنار گروه فداییان اسلام رونق گرفت. در همین فضا بود که اقلیتى در مجلس شوراى ملى به دنبال ملى کردن صنعت نفت و خلع ید از شرکت نفتى انگلستان افتاد. اما جالب است که طى چندین دوره مجلس این گروه در اقلیت ماند و حتى حدود شش ماه قبل از ملى شدن صنعت نفت وقتى مظفر بقایى نماینده کرمان خواست لایحه ملى شدن صنعت نفت را تقدیم مجلس کند، نتوانست پانزده نماینده موافق که آن را امضا کنند پیدا کند. بالاخره مجاهدتهاى مردم و همکارى احزاب و بخصوص تهدیدهاى گروه فداییان اسلام با مشارکت دکتر مصدق وهمت آیت الله کاشانى صنعت نفت را ملى کرد. اما کودتاى 28 مرداد، شاه و نفت ایران را از چنگال انگلستان بیرون آورد و دربست در اختیار آمریکا قرار داد. پس از آن شاه به کمک برنامه ریزان آمریکایى و با استعانت از سازمان مخوف امنیتى خود در راستاى اصلاحات به سبکى که رضاخان شروع کرده بود، ‌با سرعت و شدت و حدت بیشترى ادامه حرکت داد.

پس از درگذشت آیت الله بروجردى در سال1340ه.ش .محمدرضا شاه احساس نمود که فرصتى براى خارج کردن کامل مذهب از امور اجتماعى به دست آمده است. ابتدا لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى را در دولت علم به تصویب رساندند که با عکس العمل شدید روحانیت مواجه شد. اما همان نهضت موجب شناسایى آرایش نیروهاى مذهبى شد وحمله همه جانبه دوم که در مقابل نهضت 15خرداد و در دفاع از انقلاب به اصطلاح سفید صورت گرفت ، روحانیت را به شدت منزوى نمود. تبعید حضرت امام به ترکیه و سپس نجف به علت اعتراض ایشان به کاپیتولاسیون یا حق مصونیت قضایى ارتشیان آمریکا در ایران و عدم مشاهده عکس العمل فراگیر در بین روحانیت و مردم، آمریکا و شاه را مطمئن نمود که دیگر رمقى در سازمان مذهبى براى مقابله با آنان باقى نمانده است. از این پس بود که بهائیان علناً در صحنه اجتماعى و سیاسى کشور ظاهر شدند. به عبارت دیگر حضور آنان درصحنه پس از اطمینان از سرکوب کامل روحانیت شیعه و نهاد مذهب پس از قیام 15خرداد درسال 1342 و تبعید حضرت امام در سال 1343 مى باشد. در همین سال است که هویدا به سمت نخست وزیرى انتخاب مى شود و مدیریت برنامه هاى شاه را به عهده مى گیرد و حدود13سال در این منصب باقى مى ماند.

  گفتاردوم

دولت و بهائیان

در دوران پهلوى به ویژه در دوره پهلوى دوم به علت مساعد شدن شرایط حضور بهائیان در صحنه هاى اجتماعى و بخصوص سیاسى، شاهد حضور گسترده و فعال آنان در مناصب کلیدى هستیم. آغاز حکومت رضاخان با ابتداى رهبرى شوقى افندى جانشین عباس افندى همراه است. در دوران پهلوى شاهد این هستیم که بهائیت در پناه دولت خود را حفظ کرده بر پیروان خود مى افزاید و در این دوران ایران به پناهگاه امنى براى بهائیان تبدیل مى گردد. لازم به ذکر است که در دوران پهلوى سران اصلى بهائیت در خارج از کشور (عمدتاً در اروپا و آمریکا) به سر مى بردند و امور بهائیان ایـران بــه دستور شوقى افندى و بعدها بیت العدل اعظم که مرکزیت آن در اسرائیل مى باشد از مجارى محافل ملى داخل کشور اداره مى شد.

  به نظر مى رسد رضاخان نسبت به بهائیان بسیار خوش بین بوده است، چنان که یکى از افسران بهائى را به عنوان آجودان مخصوص فرزند خود ولیعهد انتخاب مى کند. به گفته فردوست این شخص که سرگرد صنیعى نام داشت، بعدها سپهبد مى شود و به وزارت جنگ و تصدى یکى دیگر از وزارتخانه ها منصوب مى گردد و این مثال خود حاکى از احترام و اعتماد رضاخان به بهائیان و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتى مى باشد.

جنبش بهائیت در دوران پهلوى یکى از شاخه هاى بسیار مؤثر و با نفوذ در تشکیلات سیاسى دولت و به تبع آن ساختارهاى فرهنگى و اقتصادى کشور بوده است. در دوران پهلوى اول سیاست دین و روحانیت زدایى او مطابق میل وهدف بهائیان بود. بنابراین مقابله آنان با دولت از میان رفت و برعکس نوعى همکارى با آن داشتند. آنها با همکارى دولت به مقابله با نهاد دین پرداختند. این مقابله تا حد کشف حجاب که از احکام ضرورى دین مبین اسلام است، پیش رفت. براى این که جریان جنبش بهائیت را در دوران پهلوى بخصوص پهلوى دوم پیگیرى کنیم و دریابیم تا چه میزان فعالیت داشته و در سرنوشت سیاسى و اجتماعى این کشور نفوذ و تأثیر داشته است در این قسمت به معرفى برخى از عناصر بهایى که از دیگران تأثیر گذارتر و مهمتر بوده اند مى پردازیم.

 

افرادى همچون هژبر یزدانى سرمایه دار معروف،‌ ثابت پاسال رئیس رادیو تلویزیون ،عهدیه خواننده زمان شاه، فرخ رو پارسا وزیر آموزش وپرورش کابینه هویدا، دکتر شاهقلى وزیر بهدارى که پسر سرهنگ شاهقلى مؤذن بهائى ها بود، مهندى از بهائیان کاشان شاغل در دفتر مخصوص فرح پهلوى، مهدى میثاقیه سرمایه دار و صاحب استودیو میثاقیه و صدها نفر بهایى متنفذ دیگر.

محمدرضا پهلوى معتقد بود که بهائیان علیه او توطئه نمى کنند بنا بر این وجودشان در مناصب دولتى براى او مفید تلقى مى شد. آنان هم از این موقعیت براى ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد کشور سود مى جستند. آنان با استفاده از نفوذ سیاسى خود در غصب اموال دیگران نیز کوشا بودند. به نظر فردوست کسب ثروت هاى فراوان به دست هژبر یزدانى همه متعلق به جامعه بهائیّت مى باشد و نام هژبر در حقیقت پوششى براى کسب قدرت اقتصادى توسعه این فرقه بوده است.

در دوران محمدرضا پهلوى بهائیت روند رو به رشدى مى یابد شخص شاه از گسترش نفوذ آنان به عنوان عناصر مطمئن و در ضمن بى خطر براى سلطنتش حمایت ویژه نموده است.

وضعیت بهائیان در این دوره با شعارهاى مذهبى و ادعاهاى وابستگى به مکتب تشیع محمدرضا چندان سازگار نیست او مى توانست با تکیه بر آنان در مقابل فرهنگ هنوز غالب شیعه مردم و اقتدار روحانیت بایستد از آنان بعنوان کارگزار استفاده کند و هرگاه که صلاح بداند در صورت خطرى از جانب آنان با نیروهاى مذهبى مردم آنان را کنترل کند.به عبارت دیگر شاه با استفاده فرهنگ غیر شیعى وغرب باور بهائیان از آنان در راستاى استحاله فرهنگ مــذهبى - مـلـى و جـلب حمایت بیگانگان استفاده مى نمود و با استفاده از تضاد بین آنان و مردم ،‌اهرم کنترل آنان را در دستان خویش مى فشرد.

انجمن حجتیه و بهائیان:

  درحالى که دستگاه دولت به سوى تقویت بهائیت در ایران حرکت مى نمود و بخش بزرگى از آن در اختیار آنان بود و دستشان به علت سفارش اربابان شاه در همه امور باز بود، از سوى دیگر در میان ملت، متدینین به بعضى تحرکات علیه بهائیت دست مى زدند. عمده ترین مخالف آنان در میان ملت روحانیت بود. روحانیت و مذهبیون کشور به شیوه هاى مختلف براى مقابله با بهائیت وارد میدان شدند که از جمله تحرکات انجام شده توسط ملت، تأسیس سازمانى تحت عنوان انجمن حجتیه به وسیله عده اى از مذهبیون بود.

 

نام این سازمان که در حدود سال 1332 تأسیس شد،«انجمن خیریه حجتیه مهدویه» مى باشد که به آن انجمن ضد بهائیت و یا اختصاراً انجمن نیز گفته مى شد. مؤسس این انجمن یک روحانى به نام شیخ محمد ذاکرزاده تولایى است که به شیخ محمود حلبى شهرت دارد. انگیزه تأسیس این گروه آن بود که آقاى حلبى در سالهاى 32 خوابى مى بینند که در آن امام زمان (عج) به نامبرده امر مى فرمایند که گروهى را براى مبارزه با بهائیت تشکیل دهند. این انجمن در همه شهرهایى که بهائیان در آنها فعال بودند تشکیل شد و با یک پیگیرى سازمان یافته درصدد مبارزه با آنان برآمد. فعالیتهاى آنان عمدتاً فرهنگى و در راستاى پیشگیرى از تبلیغ و ترویج بهائیت، منزوى نمودن بهائیان در جامعه و نیز دعوت آنان به دین مبین اسلام بود.

با توجه به این که این انجمن یک مشى غیرسیاسى براى خود انتخاب نموده بود، پوشش مناسبى براى فعالیتهاى سیاسى برخى از متدینین مخالف شاه نیز بود، اما سازمان اطلاعات و امنیت شاه گهگاه یورشهایى به محلهاى تشکیل این انجمن مى برد و در بازجویى ها آنان را که به قصد مبارزه با دولت در این انجمن گرد آمده بودند دستگیر و زندانى مى کرد. از نظر آقاى پرورش، ‌شاه نیروهاى انجمن و بهائیت را در یک موازنه قرار داده بود تا یکدیگر را کنترل کنند. حضرت امام(ره) به عنوان رهبر نهضت اسلامى در دوران شاه به علت مشى غیرسیاسى آنان و تشویق جوانان به شرکت در مبارزات بى خطر با بهائیت به عوض مبارزه با شاه،‌ این حرکت را مورد تأیید قرار نمى دادند. از نظر حضرت امام، در زمان غیبت مسلمین مى بایست در جهت تشکیل حکومت نواب امام عصر(عج) تلاش نمایند و حکومت ولى فقیه را تشکیل دهند. این اعتقاد با مشى غیر سیاسى انجمن سازگار نبود. به هر صورت این انجمن تا بعد از انقلاب اسلامى وجود داشت و در سال 1363، یعنى یک سال پس از اعلام انحلال تشکیلات بهائیت در ایران و پس از سخنرانى حضرت امام در مورد روحانیونى که دین را از سیاست جدا مى دانند اعلام تعطیلى نمود.

  در دوره پهلوى سازمان روحانیت خود به طور علنى علیه بهائیت تحرکاتى داشت که مشهورترین این حرکتها مخالفتهاى مرحوم فلسفى است. از سال 1330 بخصوص در دوره نخست وزیرى حسین علاء، دست بهائیان در امور کشور بازتر شد و پس از کودتاى 28مرداد، تجرى آنان بیشتر گردید. به همین مناسبت شکایات زیادى در این مورد به آیت الله بروجردى رسید.ایشان هم آقاى فلسفى را مأمور مقابله با تبلیغات بهائیت نمودند که ما در زیر به شرح ایـن اقــدامــات مى پردازیم.

در مورد اصلاحاتى که شاه تحت عنوان انقلاب سفید در ایران به اجرا گذاشت، حضرت امام برخى از اصول آن را ملهم از تقویم بهائیان ذکر مى کنند و چنین مى گویند: «شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهائى ها مراجعه کنید، در آنجا مى نویسد: تساوى حقوق زن و مرد رأى عبدالبهاء :آقایان هم از او تبعیت مى کنند، آقاى شاه نفهمیده مى رود بالاى آنجا مى گوید تساوى حقوق زن و مرد، ‌آقا این را به تو تزریق کردند، تو مگر بهائى هستى که من بگویم کافر است بیرونت کنند. نکن این طور، نکن این طور… نظامى کردن زن رأى عبدالبهاء؛ آقا تقویمش موجود است، نگوید نیست، ‌شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایى که دیده اند و به این بیچاره تزریق کرده اند که این را بگو.

البته لازم به ذکر است که برخى از مبلغین و بزرگان بهائیت همچون عبدالحسین آیتى (آوا) و فیض الله صبحى (کاتب عبدالبهاء) و میرزا حسن نیکو و کسان دیگرى از عقاید بهائى به دامان پاک اسلام برگشتند و چون شوقى آنان را به باد ناسزا و بدگویى گرفت، آنها هم با نوشتن کتابهایى چون کشف الحیل،‌خاطرات صبحى و فلسفه نیکو، سوابق زشت و ناپسند ایام صباوت و شباب شوقى را بروز دادند. گروهى دیگر از بهائیان ، الواح وصایا را نا معتبر دانستند و میرزا احمد سهراب را که از خویشان نزدیک شوقى بود به پیشوایى برداشتند و نام سهرابى بر خود نهاده، ‌کاروان خاور و باختر را تشکیل دادند.

بهائیت و آغاز همکارى با اسرائیل

در زمان حیات شوقى حکومت یهودى اسرائیل در فلسطین روى کار آمد و به پاداش مساعى بى شمار بهائیت در ایجاد یک فرقه مذهبى در قلب جامعه اسلامى، این مسلک در آنجا رسمیت یافت و املاک و اموال ایشان تحت حمایت واقع شد و از مالیات و عوارض معاف گردیدو براى اولین بار نام «ارض اقدس» و «مشرق الاذکار» که منظور کشور اسرائیل است از زبان شوقى شنیده شد.

بابیان و بهائیان توسل به زور را براى پذیرفتن آیین خود منع کرده بودند مگر در مورد مسلمانان که مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام کرده و حتى آنان را شکنجه مى دادند و سپس به شهادت مى رساندند. با توجه به اختلاف شدید و دیرین مسلمانان و یهودیان، شوقى تصمیم گرفت تا سرزمین اسرائیل را مرکز اصلى بهائیان قرار داده و دولت یهود را به عنوان پناهگاه و تکیه گاه این فرقه در آورد. از آن جا که یهودیان نیز بر اثر اختلافى که با مسلمانان داشتند هر نیروى ضد اسلامى را مورد حمایت قرار مى دادند و نیز سرزمین اسرائیلیان (فلسطین اشغالى) در محاصره کشورهاى مسلمان قرار داشت،‌اسرائیل یکى از اولین و مؤثرترین حکومتهایى بود که بهائیت را به رسمیت شناخت و آن را جزو مذاهب رسمى کشور خود قرار داد. ضمناً جذب سرمایه هاى بزرگ بهائیان و طبعاً سرمایه گذارى آنان در اسرائیل که باعث شکوفایى اقتصادى این حکومت مى شد، از عواملى بود که باعث شد اسرایئل به شدت روى خوش به بهائیان نشان دهد.با توجه تدفین رهبران بهائى در این کشور که هر ساله گروههاى بهائى را با سرمایه هاى کلان به آنجا مى کشاند، به انگیزه تفاهم فوق العاده اسرائیلیان و بهائیان بیشتر و بهترواقف شویم. از این که شوقى یکى از وظایف شوراى بین المللى بهائیان را رابطه با دولت اسرائیل بیان مى کند، مى توان به توجه شدید او بدین حکومت پى برد.همچنین وى در نقشه ده ساله اش در هدف بیست و چهارم ، حمایت از دولت اسرائیل را بر همه دولتهاى جهانى ترجیح مى دهد و تأسیس شعب محافل روحانى و ملى بهائیان را فقط در ارض اقدس و برحسب قوانین حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل ممکن مى داند.

  بهائیت مخصوصاً پس از مرگ شوقى افندى چهره اصلى مورد نظر بانیان خود را نمایان ساخت و در جهت اهداف به وجود آورندگان اصلى خود کارآیى خویش را در معرض دید عموم گذاشت .اگر نگاهى تطبیقى به عملکرد این فرقه و دیگر ادیان در سراسر جهان بیندازیم به وضوح روشن مى شود که این فرقه تا چه اندازه ابزار دست سیاستمداران جهان گشته و در راستاى اهداف صهیونیزم بین الملل در کشورهاى اسلامى در جهت تضعیف دین مبین اسلام به کار رفته است.

در این جریان کمک کشورهاى خارجى به ویژه انگلستان و اسرائیل در کسب اقتدار براى بهائیان بسیار مؤثر بود. رژیم پهلوى آنان را مورد اعتماد تشخیص داد و در دوره پهلوى دوم به عنوان یکى از عمده ترین کارگزاران دولت خویش به کار گرفت. آنان هم با استفاده از این جایگاه سیاسى، ایران را سرزمین امنى براى رشد خویش یافتند و با افزودن بر قدرت سیاسى و اقتصادى خویش تلاش نمودند تا ایران را،‌ همان طور که در رؤیاهاى سیدعلى محمدباب بود، به مهمترین پایگاه خویش مبدل سازند. قدرتهاى استعمارى نیز از این معامله بسیار راضى به نظر مى رسیدند. آنان از این رهگذر ضمن اطمینان از قدرت عامل دست نشانده خویش، تنها کشور شیعى مذهب جهان را در دستان کسانى مى دیدند که ضامن منافع آنان بودند و حاضر بودند همه منافع این ملت را فداى منافع خود و مصالح آنان نمایند. ارتباط آنان با اسرائیل که در حقیقت پادگان کشورهاى غربى در قلب ملتهاى مسلمان است موجب شده بود که با توجه به مشاغل حساس آنان، ‌غرب بتواند ازاطلاعات دست اول و مهمى درباره ایران بهره مند گردد.

به گفته فردوست رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه، ‌شخص شاه در جریان رشد و نفوذ بهائیان قرار داشت. او مى گوید: «یکى دیگر از فرقه هایى که توسط اداره کل سوم ساواک با دقت دنبال مى شد بهائیت بود.شعبه مربوطه بولتنهاى نوبه اى (سه ماهه)‌ تنظیم مى کرد که یک نسخه از آن از طریق من (دفتر ویژه اطلاعات) ‌به اطلاع محمد رضا مى رسید. این بولتن مفصل تر از بولتن فراماسونرى بود، اما محمد رضا از تشکیلات بهائیت و بخصوص افراد بهائى در مقام مهم و حساس مملکتى اطلاع کامل داشت و نسبت به آنها حسن ظن نشان مى داد.» به این ترتیب این فرقه زیر چتر حمایتى پهلوى دوم نفوذ بسیار گسترده اى در ایران به دست آورد.

روحانیت و مردم در هر فرصتى که مى یافتند علیه بهائیان ازخود عکس العمل نشان مى دادند. وجود بهائیان در دستگاه دولتى و نفوذ روزافزون آنان موجب بدبینى مردم به دستگاه دولت و یکى از دلایل مقابله با آن در مقاطعى نظیر 15خرداد 1342 و انقلاب اسلامى 1357 گردید. آن سکوت حاصل از ارعاب و یا اگر بسیار خوشبینانه قضاوت کنیم،‌اعتمادى که مردم پس از روى کار آمدن پهلوى اول به «اقتدار جبری» او برقرارى امنیت و آرامش نمودند، در دوره محمدرضا شاه با زور و تبلیغات انحصارى و گسترده نسبت به او ادامه یافت. اما وجود بهائیان و دیگر وابستگان به خارج در مناصب دولتى، افزایش وابستگى کشور به بیگانگان، وجود بى عدالتى و ظلم در توزیع مناصب و ثروت در جامعه و از همه مهمتر جریحه دار شدن روحیه و اقتدار ملت در مقابل نامسلمانان و بیگانگان، زمینه را مساعد نمود تا انقلاب اسلامى شکل گیرد.

مردمى که در آغاز سلسله پهلوى از زیر چتر اقتدار روحانیت به دلایل ذکرشده خارج شدند و خود را به اقتدار جبرى دولت سپردند، انتظار حمایت و حفاظت از منافع، شخصیت و ارزشهایشان را داشتند، اما در پایان حدود پنجاه سال حکومت آنان چیزى جز تحقیر، شکسته شدن ارزشها و تقسیم ناعادلانه ثروت در بینشان نیافتند. به همین علت بود که با وجود کم شدن سازمانهاى مذهبى، با بازگشت روحیه عدالتخواهى و استقلال طلبى و مشاهده یک غیرت متبلور ملى در چهره اى متقى و مذهبى به او پیوستند و انقلاب اسلامى را رقم زدند . در این حرکت، مجدداً‌ اقتدار روحانیت احیا شد و رهبرى مردم را به عهده گرفت. در این نهضت با شکست شاه اقتدار دولت شکسته شد و یکسره اقتدار ملت باقى ماند.دولتى که بعد از انقلاب تشکیل شد، دولتى ملى بود و مردم آن را از خود و براى خود یافتند.

بهائیگرى پس از پیروزى انقلاب اسلامى

پس از انقلاب به دلیل محرز شدن جاسوسى عده اى از سران تشکیلات در شهرهاى مختلف کشور و نیز کمک به تثبیت نظام شاهنشاهى و نیز حیف و میل اموال مسلمین و سرازیر کردن بیت المال به جیب صهیونیست ها، تعدادى از آنان دستگیر و پس از محاکمه توسط دادگاههاى انقلاب اسلامى به حبسهاى متفاوت و اعدام محکوم شدند. در مقابل این احکام، دولت آمریکا که در حقیقت حامى اصلى آنان به حساب مى آمد، عکس العمل نشان داد و رئیس جمهور وقت آمریکا به این احکام اعتراض نمود. در پاسخ آن حضرت امام (ره) سخنانى ایراد نمودند که به علت اهمیت آن در این مورد در زیر مى آید:

ومن امیدوارم که خداوند تبارک و تعالى این ملتى که امروز قیام کرده است، نهضت کرده است و براى او قیام کرده است و براى او نهضت کرده است، شرمفسدین و جبارین را از سرش کوتاه کند تا برسد به مسائلى که باید برسد.لکن تا این قدرتهاى بزرگ به اریکه قدرت خودشان نشسته اند، این امرى است که یک قدرى به نظر مشکل مى آید. نمى دانم که در بعضى از رادیوها که پخش کردند، صحبت رئیس جمهور آمریکا را ملاحظه کردید که ایشان از همه دنیا استمداد کردند براى این که این بهائى هایى که در ایران هستند و مظلومند و جاسوس هم نیستند و بجز مراسم مذهبى به کار دیگر اشتغال ندارند و ایران براى همین که اینها مراسم مذهبى شان را به جا مى آورند 22 نفرشان را محکوم به قتل کرده اند؛ ‌ایشان از همه دنیا استمداد کرده که اینها که جاسوس نیستند،‌ اینها یک مردمى هستند دخالت در هیچ کارى ندارند و روى

 

 انسان دوستی ایشان این مسائل را مى گویند .  اگر ایشان این مسائل را نمى گفت، خوب گاهى اذهان ساده احتمال مى دادند که خوب اینها هم یک مردمى هستند که ولو اعتقادشان فاسد است لکن مشغول کار خودشان هستند و مشغول عباداتى که به نظر خودشان عبادت است مثلاً‌ هستند و حال آن که در آن نظر هم نبودند. لکن بعد از این که آقاى ریگان گفته اند شهادت دادند به این که جز مراسم مذهبى چیز دیگرى ندارند باز هم مى توانیم باور کنیم؟ از آن طرف وقتى که حزب توده را مى گیرند، شوروى صدایش بلند مى شود که یک عده مردم بیگناهى که با جمهورى اسلامى هم موافق بودند، پشتیبان بودند، جمهورى اسلامى را هم اینها مثل دیگران همراهى کردند و حالا هم همین طور هستند، دولت ایران بیخودى آمده است اینها را گرفته و حبس کرده. از آن طرف هم آقاى ریگان مى گوید که این بهائى ها بیچاره ها مردم آرام ساکتى مشغول عبادت هستند ، جهات مذهبى خودشان را به جا مى آورند و ایران براى خاطر همین که اینها اعتقادشان مخالف با اعتقاد آنهاست گرفتند. اگر اینها جاسوس نیستند شما صدایتان در نمى آمد. شما براى خاطر این که اینها دسته اى هستند که به نفع شما هستند. والا شما را مى شناسیم ، آمریکا را مى شناسیم که انساندوستى اش گل نکرده است که حالا براى خاطر 22 نفر  بهائى که در ایران به قول ایشان گرفتار شدند، براى انساندوستى یک وقت همچو صدا کرده و فریاد کرده و به همه عالم متشبث شده است که به فریاد اینها برسید.

مردم شما را مى شناسند شمایى که عراق را وارد کردى که هر روز به سر این کشور ما آن مى آورد که مغول نیاورد و به سر کشور خودشان هم همین طور. عراق که یک دسته از علماى بزرگ آنجا را مثل آقاى آیت الله سید یوسف که من او را مى شناسم که چه مرد سالم صحیحى است، براى خاطر (به نظر مى آید) انتقام از مرحوم آیت الله حکیم، ایشان را با عده کثیرى از بچه ها و بزرگهاى فامیل را گرفته است. شما اگر چنانچه انسان دوست بودید، یک کلمه خوب بود بگویید، اشارتاً بگویید که خوب چرا این کار را مى کنید؟ یک کلمه در رسانه هاى گروهى شما اشکال کنند به این که این کارها در عراق و ایران چى هست که شما مى کنید. شما دیدید که اینها چه کردند و رسیدید به این که پرونده هاى آنها را مطالعه کردید و مى گوییـد؟ یــا غیـــب مى دانید؟ اگر دلیل ما نداشتیم با این که جاسوس آمریکا هستند جز طرفدارى شوروى از آنها، کافى بود. لکن ما به شما بگوییم نه حزب توده را به واسطه حزب توده بودنش و نه بهائى را به واسطه بهائى بودنش این محاکم ما محاکمه کردند و حکم به حبس دادند. اینها مسائل دارند. حزب توده را خودشان امدند همه حرفهایشان را زدند و سابقه دارند. اینها بهائى ها یک مذهب نیستند، یک حزب هستند. یک حزبى که در سابق انگلستان پشتیبانى آنها را مى کرد و حالا هم آمریکا دارد پشتیبانى مى کند. اینها هم جاسوسند مثل آنها. اگر جاسوس نباشند خوب بسیارى از مردم دیگر هم هستند که اینها انحرافات عقیدتى دارند، کمونیست هستند، چیزهاى دیگرهستند. لکن مردم و محاکم ما به واسطه کمونیست بودن آنها یا انحراف عقیده داشتن آنها را نگرفتند و حبس بکنند. حزب توده هم مادامى که توطئه نکرده بود که اشتغال به توطئه اش زیاده نشده (البته تحت نظر بودند اینها که اینها چه مى کنند چه سابقه داشتند اینها) ولى مادامى که نزدیک شد این توطئه شان به خیال خودشان، به خیال فاسد خودشان به ثمر برسد، آن وقت بود که پاسدارهاى عزیز ما آنها را گرفتند و انشاءالله به موقع خودش به جزاى خودشان هم مى رسند.

مسأله این است که طرفدار اینها شما آقاى ریگان هستید و طرفدار آنها آقاى فرض کنید شوروى هست و این دلیل است که اینها یک وضع خاصى دارند که آنها نفع به اینها مى رسانند و اینها نفع مى رسانند. نفع رساندن اینها غیر از این مى تواند باشد که اخبار ما را به آنها بدهند جاسوسى بکنند بین ملت ایران و دولت ایران با آنها این گرفتارى هایى است که کشور ما امروز دارد با این ابرقدرت ها و این منحرفین.

قبل از انقلاب، تلقى مردم مسلمان ایران از بهائیان تلقى یک فرقه ضاله ضد اسلام و ضد ملیت بود، این طرز تلقى بعد از انقلاب نیز نه تنها تغییر نکرد، بلکه شدت یافت، زیرا سوابق وابستگى برخى از سران آنان به بیگانگان محرز و دشمنى آنان با دین و دولت ایران در افکار عمومى مسلمانان غیر قابل انکار بود. این برداشت بعد از انقلاب وقتى دولت به دست ملت سپرده شد به دولت تازه تأسیس نیز سرایت نمود و از طریق آن رسمیتى قاطع تر از گذشته یافت، به طورى که جمهورى اسلامى براى آنان هیچ گونه رسمیتى قائل نشد.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران اقلیتهاى دینى شناخته شده عبارتند از :

یهودى، مسیحى و زرتشتى . هر دین و مسلکى غیر از اینها طبق قانون اساسى هیچ گونه رسمیتى ندارد. بنابراین بهائیت به عنوان یک فرقه مذهبى، داراى هیچ گونه رسمیتى در ایران نیست. با توجه به سوابق این فرقه به عنوان یک حزب سیاسى طرفدار بیگانگان و مقابله آن با اقتدار ملت و روحانیت و مخالفت علنى با دین رسمى ملت ایران. بهائیان از وجهه بسیار پایینى در افکار عمومى ملت ایران و در دیدگاه دولت مردان برخوردارند. این عدم پذیرش حتى در دوران پهلوى که دولت به آنان میدان بسیار وسیعى براى فعالیت داده بود نیز با توجه به فشار افکار عمومى وجود داشت و چنان که بیان شد در آن دوران هم به عنوان یک دین رسمى شناخته نشد. حتى به طور رسمى اجازه استخدام در ادارات دولتى هم به آنان ندادند.

با توجه به این زمینه دو عکس العمل از جانب دولت جمهورى اسلامى ایران در مقابل آنان به چشم مى خورد. در ابتدا همان طور که گفته شد بهائیت هیچ وقت به رسمیت شناخته نشد. اما در مورد عکس العمل دوم باید گفت که نظام نمى توانست مثل زمانهاى گذشته با بذل و بخشش به آنها پست و مقام بدهد واز سویى نیز نمى توانست آنها را کاملاً‌ نادیده بگیرد. لذا با توجه به جو حاکم و این که حکومت اسلامى اصولاً وظیفه خود را در قبال همة شهروندان و مسائل آنان یکسان مى دید، نمى توانست آنان را از حق زندگى محروم نماید. بنابراین با توجه به قابل توجه بودن تعداد آنان و این که بهائیان را اصالتاً‌ و از ریشه به عنوان فرقه ضاله محسوب مى نمود و سابقه جاسوسى براى اسرائیل را در آنان مشاهده کرده بود، آنان را از برخى امکانات اجتماعى و نه فردى محروم کرد.

مشاغل حساس و غیر حساس دولتى و بعضاً‌ غیردولتى، که در رژیم پهلوى به فراوانى در اختیار آنان قرار داده شده بود از آنان باز پس گرفته شد، ازکلیه مراکز نظامى،‌فرهنگى و هنرى اخراج شدند، از ورود افراد وابسته به این فرقه به مراکز آموزشى عالى جلوگیرى شد و آنان که در این مراکز بودند اخراج شدند، چرا که تجربه گذشته نشان داده بود که وقتى آنان در محیطهاى آموزشى و فرهنگى قرار مى گیرند و یا پستى اشغال مى کنند به علت وابستگى به تشکیلات بهائى

از آن در جهت تبلیغ بهائیت، اطلاع رسانى و ایجاد تسهیلات براى دیگر بهائیان استفاده مى کنند. از لحاظ اخلاقى هم اختلاف زیادى بین موازین اخلاقى آنان و مسلمانان وجود دارد و این خود مى تواند یکى دیگر از عوامل طرد آنان از مؤسسات عمومى و دولتى باشد. از اشتغال آنان به تعدادى شغل آزاد مشخص هم که با طهارت و نجاست ارتباط داشتند و با شرع مقدس اسلام مغایرت بودند، جلوگیرى شد.

بنابر ادعاى محافل بهائیت خارج از کشور در رسانه هاى بیگانه، شوراى عالى انقلاب فرهنگى در راستاى محدود کردن فعالیتهاى فرهنگى بهائیان مصوباتى به تصویب رسانده که در این سند ادعا شده جمهورى اسلامى طرحى را براى محدود کردن بهائیت تدوین نموده است که از مواد آن عبارتنداز: این که آنان بدون جهت از مملکت اخراج نمى شوند و بى دلیل دستگیر، زندانى و مجازات نمى شوند، اما برخورد نظام با آنان باید طورى باشد که راه ترقى و توسعه آنان مسدود شود. از لحاظ فرهنگى در این مصوبه آمده است که: بهائیان چنانچه اظهار نکردند بهائى اند، درمدارس ثبت نام شوند و حتى المقدر در مدارسى که کادر قوى و مسلط بر مسائل عقیدتى دارند ثبت نام شوند… «در رابطه با جایگاه اجتماعى و حقوقى بهاییان موارد زیر در مورد آنها تصویب شد: در اختیار گذاردن وسایل معاش در حد متعارف که در اختیار همه آحاد ملت قرار داده مى شود، امکانات زندگى معمول و حقوقى عمومى مانند سایر شهروندان ایرانى از قبیل دفترچه بسیج، گذرنامه، ‌جوازدفن، اجازه کار و امثال آنها تا جایى که تشویق به بهائیت نشوند، در صورت ابراز بهائى بودن اجازه استخدام ندارند، پستهاى مؤثر ( مانند معلمى و .. .) به آنان داده نشود.

ذکر این نکته نیز ضرورى است که تعداد انبوهى از بهائیان که با پیروزى انقلاب اسلامى تمام نقشه هاى بیت العدل را در ایران بر باد رفته مى دیدند و نسبت به این مرام بى اعتقاد شدند، با ایجاد تسهیلات لازم ازطرف نظام جمهورى اسلامى به سوى مساجد حرکت کرده و به صورت دسته جمعى و خانوادگى مسلمان شدند.

وضعیت بین الملى بهائى گرى:

بهائیت از زمان عباس افندى «جهان وطنی» آغاز نمود و به دام کشورهاى امپریالیستى افتاد و در راستاى منافع آنان مورد استفاده قرار گرفت. به این ترتیب دول خارجى مخصوصاً آمریکا و صهیونیست ها در صحنه بین المللى از آنان حمایت نموده و آنان را زیر چتر حمایتى خویش قرار دادند. بهائیت نیز موجودیت خود را در این وابستگى و حمایت مى داند و به آن تن داده است. به طورى که سیاستهاى پهلوى دوم در مورد آنان نشان داد، ابرقدرتها نیز در مقابل این فرقه سیاستى دوگانه دارند و گاهى آنها را محدود ساخته و از طریق جریانات موازى به آنها گوشمالى مى دهند تا از حدود خویش تجاوز نکنند و گاهى نیز به عنوان حربه اى علیه اسلام از آنها استفاده مى برند.

بعد از انقلاب اسلامى هر کدام از رؤساى جمهورى آمریکا به تناسب حال و موقعیت خود به حمایت از بهائیان پرداخته و ایران را به خاطر برخورد با آنان محکوم کرده است. براى نمونه ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا که به مناسبت روز جهانى حقوق بشر سخن مى گفت، اظهار داشت: "درایران اعضاى فرقه بهائى را اعدام مى نمایند و تاکنون 198 بهائى اعدام و 717 نفر زندانى و ده هزار نفر بى خانمان و 25 هزار نفر وادار به خروج از کشور شده اند."

در پاسخ به اظهارات ریگان جناب آقاى مهندس موسوى نخست وزیر وقت ایران بیاناتى را در جمع کارکنان کارخانجات تولیدى بهمن اظهار داشت. وى درگوشه اى از سخنان خود گفت: «دفاع رئیس جمهورى آمریکا از یک فرقه جاسوسى یعنى بهائیت همان طور که نشان دهنده ماهیت این فرقه است که در پایتخت بزرگترین جنایتکاران جهان مورد حمایت قرار مى گیرد در عین حال خشم و کینه آمریکا نسبت به انقلاب اسلامى را نمایان مى سازد.

نگاهى اجمالى به گزارشهاى هدفدار و غیرمنصفانه فرستادگان سازمانهاى حقوق بشر مثل گالیندوپول و کاپیتورن این واقعیت را آشکار مى سازد که همه ابزارهاى امپریالیستى و صهیونیستى دست به دست هم داده اند که نظام اسلامى را وادار سازند این اقلیت را به رسمیت بشناسد، یعنى کارى را که رژیم شاه از ترس ملت نتوانست انجام دهد جمهورى اسلامى به آن مبادرت ورزد. این مطلب ضمن این که میزان حمایت آنان را از بهائیت مشخص مى کند نشان مى دهد که قاعدتاً پشت پرده خبرهایى بسیار مهمتر از تضییع حقوق بشر در ایران است. اگر این اخبار را در کنار قرینه هاى سرکوب اقلیتهاى مسلمان در جهان مانند سرکوب مسلمانان و دیگر آزادیخواهان در جنوب لبنان، فلسطین اشغالى، اریتره، ‌آسیاى جنوب شرقى و دیگر نقاط جهان قرار دهیم ، معناى روشنترى پیدا مى کند. مخالفت با تحصیل دختران محجبه در فرانسه، عدم اجازه به حضور بانوان با حجاب در ادارات و مدارس و دانشگاههاى ترکیه و سکوت سازمانهاى حقوق بشر، منادیان آزادى خواهى واصالت انسانی  در خارج از کشور مشتى است نمونه خروار.

بهائیت امروز یک تشکیلاتى بین المللى است. مقر آن در اسرائیل است و بیشترین پیروان آن در آمریکا ساکن مى باشند. تشکیلات آنان در کلیه کشورهاى جهان بخصوص کشورهاى آفریقایى و آسیایى شعبه دارد و به تبلیغ خود مى پردازد.

در دوران پهلوى بهائیت با تأسیس تشکیلات گسترده اى با مرکزیت اسرائیل به تقویت خویش پرداخت. این تشکیلات که عضویت در آن به عنوان یک وظیفه دینى محسوب مى شد، موجب تقویت بهائیت در ایران و دیگر نقاط جهان گردید.

امروزه این فرقه با مرکزیت اسرائیل و بیشترین طرفدار در آمریکا در سطح جهان داراى سه شاخة اصلى است ومورد حمایت کشورهاى سلطه گر مى باشد. به نظر مى رسد علت حمایت کشورهاى فوق از آنان این باشد که نشر عقاید بهائیت یکى از وسایل مهم براى مقابله با حرکتهاى اسلامى بخصوص در منطقه خاورمیانه باشد.

با توجه به آنچه آمد مى توان نتیجه گرفت که فرضیه یا نظریه تحقیق ما مبنى بر استفاده از جنبش بهائیت توسط قدرتهاى استثمارى براى شکستن کیان واقتدار دینى در ایران درست است، زیرا هر جا که موضوع دین زدایى از نهاد سیاست و یا جامعه مطرح بوده است، بهائیان نقش فعال داشته اند. هم در انقلاب مشروطه و هم در دوران پهلوى این همکارى بین بیگانگان و بهائیت براى مقابله با دیانت و روحانیت به روشنى به چشم مى خورد. این جنبش هم اکنون نیز در دنیا و درمنطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به عنوان یکى از ابزارهاى بالقوه فرهنگى در اختیار قدرتهاى بزرگ براى مقابله با حرکتها و جنبشهاى اسلامى باشد.

«اسلام و مذهب مقدس جعفرى سدى است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده‌ آنها، چه راستى و چه چپى و روحانیت که حافظ آن است سدى است که با وجود آن اجانب نمى توانند به نحوى که دلخواه آنهاست، با کشورهاى اسلامى و خصوص با کشور ایران رفتار کنند، لهذا قرنهاست که با نیرنگهاى مختلف براى شکستن این سد نقشه مى کشند، گاهى از راه مسلط کردن عمال خبیث خود بر کشورهاى اسلامى و گاهى از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیت و بهائیت و وهابیت و گاهى از طریق احزاب انحرافى امروز که مکتب بى اساس مارکس با شکست مواجه است و بى پایگى آن برملا شده است، عمال اجانب که خود بر ضد مکتب آن هستند در ایران از آن ترویج مى کنند براى شکست وحدت اسلامى و کوبیدن قرآن کریم و روحانیت در ایران که مهد تربیت اهل بیت عصمت و طهارت است و با زنده بودن این مکتب بزرگ هرگز اجانب غارتگر به آرزوى غیرانسانى خود نمى رسند ناگزیر هستند مذهب مقدس تشیع و روحانیت را که پاسداران آن هستند، به هر وسیله تضعیف کنند و بکوبند.

وضعیت کنونی بهائیان:

اکنون مرکز اصلی بهائیان بیت العدل است که دربندرحیفا در فلسطین اشغالی قرار دارد. این مرکز در دامنه کوه کرمل قرار دارد و متشکل از یک هیئت 9 نفره است که هر 5 سال یکبار عوض می شوند وتحت حمایت های گسترده مالی وسیاسی اسرائیل وانگلیس قرار دارند وبه تصمیم گیری درباره چگونگی گسترش بهاییت می پردازند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد