علیرضا قزوه، شاعر و مدیر مرکز تحقیقات زبان فارسی دهلینو، شعر تازهای با حال و هوای این روزهای ایران سروده است.
تویی استاد سرخواری، تویی استاد سرپیچی*
تو ختم فتنهای بهتر که هم بر فتنهگر پیچی
نوشتی نقد و آن را نسیه دادی هیچ یادت هست؟
قضای حاجتی کردی، مبادا بر قدر پیچی
سر ما را که بردی آمدی تا سر بُری از ما
دل ما را که خوردی آمدی تا بر جگر پیچی
اگر من لب فرو بندم تو بر من عیب میگیری
و گر من بیشتر گویم تو بر من بیشتر پیچی
سیاست کردهای آیا که هر دم بر ادب خندی؟
سیاست خواندهای آیا که دایم بر هنر پیچی؟
در این بازار پر زرق و زر از بوذر چه میگویی
همان بهتر که در بازار زر بر سیم و زر پیچی
اگر یک شام مولانا شوی عیب از خدا گیری
وگر یک روز شمسالحق شوی دور قمر پیچی
تو در پیچاندن گاوان تبحر بیشتر داری
اگر گاوی نیابی اشتری را بر بقر پیچی
اگر عیبی نبینی لاجرم عیبی ز خر گیری
اگر چیزی نباشد لاجرم بر ذکر خر پیچی
خدا خیرت دهد بار دگر مشهور کن ما را
جزاک الله خیرا نسخه ما را اگر پیچی
* به پایت سر نهم چون زلف خود تا چند سرپیچی(عاقل خان رازی شاعر قرن دوازدهم)