موج خبری۱(ما تا آخر ایستاده ایم)

سیاسی/فرهنگی/اجتماعی/مسائل روز

موج خبری۱(ما تا آخر ایستاده ایم)

سیاسی/فرهنگی/اجتماعی/مسائل روز

حضور موسوی در ختم ساختگی"سعیده"

محمد مهدی تهرانی ـ رجانیوز در سلسله مطالبی با عنوان " آبروی وطنم یوسف بازار شده" اقدام به بررسی ابعاد و اثرات ادعاهای دروغینی نموده است که پس از انتخابات و توسط جریان فتنه، تلاش کرد تا اعتبار بین المللی ایران را لکه دار کند.

ب) ماجرای سعیده پورآقایی

«برای همراهی با جنبش سبز فقط به پشت بام خانه‌اش می‌رفت، نه برانداز بود نه مخملی، فقط الله اکبر می‌گفت، تا اینکه شبی آمدند، سه زن و دو مرد او را بردند برای همیشه.»، «پس از بیست روزجنازه او در یکی از سردخانه‌های جنوب تهران توسط مادرش شناسایی شد.»، «نهادهای امنیتی از تحویل جنازه به خانواده پورآقایی خودداری ورزیدند و در عوض جنازه او را مخفیانه در قطعه 302 بهشت زهرا به خاک سپردند.»، «مأموران دولتی به منظور محو آثار تجاوز به عنف، بخشی از بدن زن جوان را با اسید سوزانده بودند.»،.......
آبروی وطنم یوسف بازار شده/2
حضور موسوی در ختم ساختگی"سعیده" و حمله رسانه‌های دشمن به ایران

محمد مهدی تهرانی ـ رجانیوز در سلسله مطالبی با عنوان " آبروی وطنم یوسف بازار شده" اقدام به بررسی ابعاد و اثرات ادعاهای دروغینی نموده است که پس از انتخابات و توسط جریان فتنه، تلاش کرد تا اعتبار بین المللی ایران را لکه دار کند.

ب) ماجرای سعیده پورآقایی

«برای همراهی با جنبش سبز فقط به پشت بام خانه‌اش می‌رفت، نه برانداز بود نه مخملی، فقط الله اکبر می‌گفت، تا اینکه شبی آمدند، سه زن و دو مرد او را بردند برای همیشه.»، «پس از بیست روزجنازه او در یکی از سردخانه‌های جنوب تهران توسط مادرش شناسایی شد.»، «نهادهای امنیتی از تحویل جنازه به خانواده پورآقایی خودداری ورزیدند و در عوض جنازه او را مخفیانه در قطعه 302 بهشت زهرا به خاک سپردند.»، «مأموران دولتی به منظور محو آثار تجاوز به عنف، بخشی از بدن زن جوان را با اسید سوزانده بودند.»، « خانواده پورآقایی تحت فشار قرارگرفتند تا علت مرگ دخترشان را بیماری کلیوی اعلامدارند» هر روز خبری جدید در مورد سعیده پورآقایی در رسانه ها منتشر می شد.

ماجرا آنقدر برای سبزها قابل اطمینان بود که شخص میرحسین موسوی را راهی مراسم ختم سعیده پورآقایی کرد و نوروزاین حضور را هم گزارش کرد:«مراسم ختم سعیده پورآقایی روز شنبه 7 شهریور به صورت محدود در مسجد قلهک برگزار شد و نمایندگانی از جنبش سبز برای همدردی با خانواده داغدیده این شهید مظلوم در مراسم حضور یافتند.»

در این میان بازار توصیف داستان سعیده پورآقایی با آب و تاب وصف ناشدنی داغ بود. پارلمان نیوز نوشت:«همزمان با انتشار خبر کشته شدن فردی با نام سعیده پورآقایی (آمایی) دختر جوانی که عنوان می‌شود اکنون پیکر او در یکی از قبور گمنام قطعه 302 بهشت زهرا دفن شده است، فردی با ارسال یادداشتی برای فراکسیون خط امام(ره) مجلس به روایتی از زندگی و بازداشت سعیده پرداخت.»

این سایت خبری در ادامه متنی را با عنوان «دیروز همه گریستند» درج کرد و نوشت:«سعیده دو سال بود که دیگر پدر نداشت. اگرچه آن وقت هم پدرش نمی توانست خیلی پابه پای دخترش تکاپو و هیاهو داشته باشد. جنگ از پدر سعیده جسمی بیمار به یادگار گذاشته بود که فقط "بود" هرچه بود پدرش بود و کوله باری از خاطرات و خطرات جنگ. خاطراتی از 8 سال دفاع از ناوس ملت ایران و امید از اینکه ناموسش را بعد از او پاس خواهیم داشت.سعیده دو سال پیش پدرش را از دست داد. آثار به جای مانده از سلاح های شیمیایی دیگر توانی برای ماندن در او نگذاشته بود و او باید می رفت و همسر و دختر نوجوانش را که یادگار سالهای جنگ و امام بود به ما می‌سپرد...ما چه کردیم؟!»

این سایت خبری که تصویر اعلامیه سعیده پورآقایی را هم منتشر کرده بود، همچنین افزود:«دیروز مراسم ختم سعیده بود.مراسم ختم که نه! مادرش بود و چند نفر از اعضای خانواده و مهندس میر حسین موسوی و البته فضایی از غم و اندوه و بهت و حیرت. سعیده برای همراهی با جنبش سبز فقط به پشت بام خانه‌اش می رفت نه برانداز بود و نه مخملی فقط الله اکبر می‌گفت. تا اینکه شبی آمدند سه زن و دو مرد بودند او را بردند، برای همیشه!»

مظلوم نمایی همان به اصطلاح معترضان به نتایج انتخابات تمامی نداشت:«امانتدارش که دلبندش را برده بودند به همه‌جا متوسل شد تا یادگار همسر شهیدش را باز یابد اما هرچه تلاش می‌کرد کمتر به نتیجه می‌رسید، تا اینکه به درگاه یکی از اعضای نزدیک به رییس دولت متوسل شد و او هم راهنماییش کرد تا به پشت سردخانه‌ای صنعتی رسید. آری سعیده‌اش را درآغوش گرفت اما چه سیاه و چه سرد. چرا دیگر از آن نشاط و شور نوجوانی اثری نبود؟! دیروز همه گریستند.»

در نامه ای که سازمان مجاهدین در خصوص عاطفه امام منتشر کرد هم حرف از سعیده به میان آمد:«جناب آیة الله لاریجانی اگر واکنش سریع همسر شجاع جواد امام نبود و موضوع را رسانه ای نمی کرد، اکنون معلوم نبود عاطفه چه سرنوشتی پیدا می کرد. آیا زنده بود و یا همچون ترانه موسوی و سعیده پورآقایی باید جسد سوخته اش تحویل خانواده اش می شد؟ چرا باید چنین احتمالی را بعید بدانیم؟ مگر پدر سعیده رزمنده ای نبود که بر اثر جراحات شیمیایی به شهادت رسیده است؟ مگر دو عموی او در جبهه های جنگ شیهد نشده بودند؟ مگر شهادت پدر و عموهای سعیده زندگی او را تضمین کرد که رزمنده بودن و مجاهدت های پدر عاطفه بتواند زندگی او را تضمین کند؟»
سازمان مجاهدین تمام قد از مصاحبه مادر عاطفه امام با بی بی سی و رسانه های خارجی دفاع می کرد و در عین حال موضوع کشته شدن سعیده پورآقایی را به مسئولین قضایی کشور یادآور می شد.

کمی که گذشت تردیدها دامان مدعیان ماجرا را هم گرفت. سایت نوروز طی مطلبی نوشت:«پایگاه اطلاع رسانی نوروز به اطلاعات تازه‏ای در خصوص خانم سعیده پورآقایی که مراسم ختم وی چند روز قبل برگزار گردید به دست آورده است. از آنجا که نقاط مجهولی در خصوص نامبرده مشخص و مبرهن شده است که نوروز از اظهار نظر درباره آن هنوز معذور هست، در حال حاضر برای جلوگیری از هرگونه پیشداوری و قضاوت عجولانه از انتشار این اطلاعات جلوگیری می کند و به همین دلیل تمام اخبار درج شده در خصوص این شخص را از سایت خود حذف کرده تا تمامی جوانب و حاشیه های این مسئله برای دست اندرکاران این سایت روشن گردد!»

چندی بعد گزارش کمیته سه نفره ای که مسول رسیدگی به این دست مسائل بود، منتشر شد. در این گزارش در خصوص سعیده پورآقایی از قول مهدی کروبی آمده بود:«این خانم فرزند شهید است و چند نفر از اعضاء خانواده او شهید شده‌اند و از طرفداران آقای موسوی بودند که با مادرش شبانه تکبیر می‌گفتند آمده‌اند او را در منزل دستگیر کرده‌اند و سپس او را مورد ضرب و شتم قرار داده‌اند و پس از چند روز جنازه او را که بخشی از قسمت پایین بدن او با اسید سوخته بوده مخفیانه به خاک سپرده‌اند. افراد آقای میرحسین به منزل او رفته‌اند و شنیده‌ام آقای میرحسین موسوی در جلسه ختم او شرکت کرده است و من هم قرار بود به منزل آنها بروم که فرصت نشد و فرزندم به سراغ آنها رفت.»

گزارش کمیته سه نفره می افزود:«از آقای کروبی سؤال شد آیا آنچه در مورد این چند نفر شنیده‌اید برای شما اطمینان حاصل شده که این افراد را در درگیری‌ها و آشوب‌های بعد از انتخابات دستگیر و مورد ضرب و شتم و احیاناً تجاوز جنسی قرار داده‌‌اند؟ آقای کروبی پاسخ داد: نه. من اطمینان ندارم و اینها شنیده‌های من است ولی چون در انتخابات معترض بودم و ذهنیتی داشتم لذا هر کسی ادعایی داشت به سراغ او می‌رفتیم و یا آنها را دعوت می‌کردیم و با آنها صحبت می‌کردیم.»

در این گزارش در خصوص سعیده پورآقایی آمده بود:«۱ - پدر وی شهید نبوده و چند سال پیش فوت کرده واصولاً (س – پ) تنها فرزند خانواده نیست و دختر شهید هم نمی‌باشد. ۲- مشارالیها با مادرش اختلاف داشته و از سال ۸۶ تاکنون ۶ مورد از منزل فراری شده و هر بار مادرش برای پیدا کردن او به مراکز انتظامی مراجعه داشته است و در مواردی پس از روزهایی به منزل برگشته و در چند مورد هم توسط مأمورین انتظامی با پسر و دختر دیگر دستگیر و زندانی و یا تحویل مادرش شده است.»

چندی بعد بود که بالاخره سعیده پورآقایی پیدا شد. او ماجرای خود را این گونه روایت کرد:«روز 13 تیر از خانه بیرون رفتم. چون در قفل بود و مادرم ممانعت می‌کرد از تراس پریدم و پایم شکست، وقتی رفتم بیرون در راه با فردی آشنا شدم، خیلی حالم بد بود و بدنم زخمی شده بود من را به بیمارستان بردند و حدود دو ماه در خانه ایشان بستری بودم و از من پرستاری کردند.در این مدت یک بار یکی از افراد آن خانه بود به من گفت که عکس من را به عنوان کسی که در تظاهرات کشته شده در سایت‌ها زده‌اند.»

سعیده در پاسخ به این سؤال گزارشگر که آیا در این مدت هیچوقت نخواستند او را به خانه برگردانند؟ گفت:«بله، سؤال می‌ کردند اما من چیزی نمی‌گفتم و چون حالم بد بود، می‌ترسیدم مادرم مرا اینطور ببیند حالش بد شود، چون بیمار هم هستند. اما وقتی که در سایت‌ها آنطور خبر دادند خیلی تعجب کردم و اصلاً باورم نمی شد.»

او ادامه داد: «حتی اگر می‌خواستم برگردم، با شنیدن این شرایط می ترسیدم،چ ون من که زنده بودم ترسیدم برگردم و واقعاً بلایی سرم بیاورند.»

شنیدن ماجرا اما از زبان مادر سعیده توجه بیشتری به خود جلب می کند:‌«حدود یک ماه و نیم از غیبت سعیده گذشته بود، در تماس تلفنی که خود را معرفی نمی‌کردند گفتند دخترت را کشته‌اند، من گریه زاری می‌کردم و آنها قطع می‌کردند بدون آنکه نام خود را بگویند و فقط می‌دانم مرد بود. چند روز بعد زنگ زدند و گفتند حتماً ختم بگیرید. من هم تصمیم گرفتم مراسم را برگزار کنم چون با این شرایط همه دوستان و آشنایان تماس می‌گرفتند و می پرسیدند سعیده کجاست؟ نمی‌دانستم تا کجا می‌‌خواهم موضوع را کش بدهم، حتی دو بار نه اینکه بخواهم جلب توجه کنم اما به مرز خودکشی رسیدم.»

مادر سعیده می‌گوید:‌»در مجلس ختم دوستان و آشنا‌ها بودند اما پس از اتمام قرائت قرآن ورود مهندس میرحسین
موسوی را خیر مقدم گفتند، برایم جای تعجب داشت که ایشان از کجا خبر دارد، پیغام دادند که من بروم که آقای موسوی می‌خواهد تسلیت بگوید البته من نرفتم و گفتم حالم خوب نیست.»

او همچنین از سه آقا و یک خانم سخن می گوید که از طرف ستاد انتخاباتی آقای کروبی و برای کمک و پشتیبانی از آنها به درب خانه شان آمده اند:«پرسیدم آدرس ما را از کجا آورده‌اند گفتند پیدا کردن آدرس منزل شما برای ما کاری ندارد. گفتند که دخترتان را کشته‌اند یا در قطعه 302 دفن کرده‌اند یا در گور دسته جمعی. گفتم شما از کجا می‌دانید، من مطمئن نیستم. گفتند ما مطمئن هستیم. همانجا تکذیب کردم و گفتم دخترم نارسایی قلبی و عارضه کلیوی داشته، گفتند دروغ است نمی‌دانیم شما از چه می‌ترسید و پیگیری نمی‌کنید.»

در واکنش به زنده شدن سعیده پورآقایی رسانه های سبز اما طریقی دیگر را پیش گرفتند و این همه را سناریوسازی نهادهای امنیتی کشور خواندند! و توضیح دادند که فریب خورده اند. سوالی که وجود داشت این بود که بر فرض درستی این توجیه کودکانه برای فرار از فشار افکار عمومی آیا نزدیکان میرحسین و کروبی همه اطلاعاتشان را به این شکل به دست می آورند؟!

اما این به اصطلاح فریب خوردن ها یکی، دو مورد نبود که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. این همه در رسانه های برون مرزی بازتاب می یافت و اخبار آن در اختیار نهادهای حقوق بشری و... قرار می گرفت تا در سیاه نمایی وضعیت ایران سوژه های ساختگی بیشتری برای طرح داشته باشند.

اصلاح طلبان نه تنها هیچ گاه اعتراض نکردند و هیچ گاه توضیح ندادند که با چه پشتوانه منطقی ای به مراسم ختم این دختر رفته اند و اخبار مربوط به او را با آب و تاب تمام در رسانه هایشان منتشر کرده اند، بلکه در جای شاکی نشستند و نهادهای امنیتی را مسئول این ماجرا دانستند! اما آیا می شد همه رسوایی ها را به نهادهای امنیتی نسبت داد؟ آیا تواتر این فرافکنی می توانست در افکار منطقی جلوه کند؟ آیا با پذیرش مدعای اصلاح طلبان، درستی سایر اطلاعاتی که در این زمینه ها به آنها می رسید و آنها نیز سراسیمه منتشر می کردند نیز زیر سوال نمی رفت؟!
نظرات 2 + ارسال نظر
یه منتظر سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 http://ashabe14.blogsky.com

سلام

سناریوی قتل ساختگی ندا
کلیپ مستند ندا از مرگ ساختگی آن توسط منافقین
اسناد اختلاس خاندان هاشمی
نقد و بررسی دکتر حسن عباسی بر سریال گمشدگان
محتشمی پور از وزارت کشور تا کمیته صیانت از آراء
شریعتمداری، از مدارا تا خلع از مرجعیت
افشاگری‌های دکترعلیرضا زاکانی در مورد حوادث پس از انتخابات در دانشگاه امام صادق(ع)
"برادران سابق ما چرا سوت و کف دشمنان را نمی بینند"

و مطالب بسیار خواندنی دیگر در اصحاب ۱۴
پشیمون نمیشید

کلیک کنید www.ashabe14.blogsky.com

ممنون میشم این کامنت رو برای بقیه دوستات هم بفرستی

احمد سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 14:39 http://25milion.blogfa.com

واقعا ناچیزند
سلام.راهکار جدید اقلیت برای کند کردن روند ریزش آرای خودشون جدیدا این شده که با حمله هماهنگ به پایگاه های مستضعفین اونها رو ناامید می کنند تا کمتر حرف بزنند و نظراتشون کمتر در فضای مجازی منعکس بشود و مرتبا با پیا مهای منفی اون ها رو مورد هجوم قرار می دهند.کارهای دیگه شون لینه: یک نفر چند تا وبلاگ می سازه و یک سری مطلب رو توی همه شون می گذاره تا توهم زیاد بودن رو در بقیه بوجود بیاورد.اصولا این جریان علاقه خاصی به توهم دارند تا اونجا که به خودشون رحم نکردند و میرحسین توهم تقلب تو سرش افتاد.
با حضور مستضعفین و به روز شدن مطالب ،خیلی زود تمام 13 میلیون نفری که به او رای دادند آگاه شدند یا می شوند که میرحسین تکیه گاه خوبی نیست و باید مانند دیگران او را رها کنند تا فقط یه عده سلطنت طلب براش باقی بمونند.

بیایید با حضور پر شکوه در فضای مجازی و مطرح کردن حرف های دلمان به اقلیتی ضد دموکراسی بفهمانیم که مستضعفان که هستند و چه می گویند.
میرحسین چیزی برای دفاع از خودش باقی نگذاشته.حرفی برای گفتن نداره.این ماییم که حرفها داریم.
شعار ما مرگ بر دیکتاتور مخملیه.شعار ما آرمان های امام خمینیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد